سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 تیر 1388 -

راه های خدا شناسی

یکشنبه 88 تیر 28 ساعت 11:46 صبح

 

اگر مردم در عظمت قدرت خدا، و بزرگی او می اندیشیدند، به راه راست باز می گشتند،و از آتش سوزان می ترسیدند، اما دلها بیمار ،وچشم ها معیوب است. آیا به مخلوقات کوچک خدا نمی نگرند؟که چگونه آفرینش آن را استحکام بخشید؟و ترکیب اندام آن را بر قرار، وگوش و چشم برای آن پدید آورد،واستخوان وپوست متناسب خلق کرد؟به مورچه و کوچکی جثه آن بنگرید، که چگونه لطافت خلقت او با چشم واندیشه انسان درک نمی شود،نگاه کنید چگونه روی زمین راه می رود،وبرای بدست آوردن روزی خود تلاش میکند؟دانه ها را به لانه خود منتقل می سازد،ودر جایگاه مخصوص نگه می دارد،در فصل گرما برای زمستان تلاش کرده،و به هنگام درون رفتن،بیرون آمدن را فراموش نمی کند!.روزی مورچه تضمین گردیده ، و غذاهای متناسب با طبعش آفریده شده است.خداوند منان از او غفلت نمیکند،وپروردگار پاداش دهنده محرومش نمی سازد،گرچه در دل سنگی سخت وصاف یا در میان صخره ای خشک باشد.اگر در مجاری خوراک وقسمتهای بالا وپائین دستگاه گوارش وآنچه در درون شکم او از غضروف های آویخته به دنده تا شکم، وآنچه در سر اوست از چشم وگوش،اندیشه نمائی،از آفرینش مورچه دچار شگفتی شده واز وصف او به زحمت خواهی افتاد.پس بزرگ است خدائی که مورچه را بر روی دست وپایش بر پا داشت،وپیکره وجودش را با استحکام نگاه داشت،در آفرینش آن هیچ قدرتی او را یاری نداد وهیچ آفریننده ای کمکش نکرد.اگر اندیشه ات را بکار گیری تا به راز آفرینش پی برده باشی،دلائل روشنی به تو خواهند گفت که آفریننده مورچه کوچک همان آفریدگار درخت بزرگ خرماست،به جهت دقتی که جدا جدا در آفرینش هر چیزی به کار رفته،واختلافات وتفاوتهای پیچیده ای که در خلقت هر پدیده حیاتی نهفته است.همه موجودات سنگین وسبک،بزرگ وکوچک،نیرومند وضعیف،در اصول حیات وهستی یکسانند،وخلقت آسمان و هوا  بادها و آب یکی است.پس اندیشه کن در آفتاب وماه،و درخت وگیاه،و آب و سنگ،و اختلاف شب و روز ،وجوشش دریاها،و فراوانی کوه ها،و بلندای قله ها،و گوناگونی لغتها،وتفاوت زبانها،که نشانه های روشن پروردگارند.پس وای بر آن کس که تقدیر کننده را نپذیرد،و تدبیر کننده را انکار کند!گمان کردند که چون گیاهانند وزارعی ندارند، واختلاف صورت هایشان را سازنده ای نیست،بر آنچه ادعا میکنند حجت و دلیلی ندارند،و بر آنچه در سر می پرورانند تحقیقی نمی کنند.آیا ممکن است ساختمانی بدون سازنده، یا جنایتی بدون جنایتکار باشد؟!


شناساندن صحیح خداوند سبحان


کسی که کیفیتی برا خدا قائل شد یگانگی او را انکار کرده،وآن کس که همانندی برای او قرارداد به حقیقت خدا نرسیده است.کسی که خدا را به چیزی تشبیه کرد به مقصد نرسید.آن کس که به او اشاره کند یا در وهم آورد،خدا را بی نیاز ندانسته است.هر چه که ذاتش شناخته شده باشد آفریده است،وآنچه در هستی به دیگری متکی باشد دارای آفریننده است.سازنده ای غیر محتاج به ابزار ،اندازه گیرنده ای بی نیاز از فکر واندیشه،وبی نیاز از یاری دیگران است.با زمانها همراه نبوده،واز ابزار و وسائل کمک نگرفته است.هستی او برتر از زمان،و وجود او برنیستی مقدم است،و از ازلیت او را آغازی نیست.با پدید آوردن حواس،روشن می شود که حواسی ندارد.وبا آفرینش اشیاء متضاد،ثابت میشود که در آن ضدی نیست،و با هماهنگ کردن اشیاءدانسته میشود که همانندی ندارد.خدائی که روشنی را با تاریکی،آشکار را با نهان،خشکی را با تری،گرمی را با سردی،ضد هم قرار داد،وعناصر متضاد را با هم ترکیب وهماهنگ کرد،وبین موجودات ضد هم،وحدت ایجاد کرد،وبین آنها که با هم نزدیک بودند فاصله انداخت.خدائی که حدی ندارد،و با شماره محاسبه نمی گردد،که همانا ابزار وآلات،دلیل محدود بودن خویشند وبه همانند خود اشاره می شوند.اینکه می گوئیم موجودات از فلان زمان پدید آمده اند پس قدیم نمی توانند باشند و حادثند،و این که می گوئیم حتما" پدید آمدند،ازلی بودن آنها رد می شود،و اینکه می گوئیم اگر چنین بودند کامل می شدند،پس در تمام جهات کامل نیستند.خدا با خلق پدیده ها در برابر عقل ها جلوه کرد،و از مشاهده چشم ها برتر و والاتر است،وحرکت وسکون در او راه ندارد،زیرا او خود حرکت و سکون را آفرید،چگونه ممکن است آنچه را که خود آفریده در او اثر بگذارد؟یا خود از پدیده های خویش اثر پذیرد؟اگر چنین شود،ذاتش چون دیگر پدیده ها تغییر می کند،و اصل وجودش تجزیه می پذیرد،و دیگر ازلی نمی تواند باشد،وهنگامیکه«بر فرض محال»آغازی برای او تصور شود پس سر آمدی نیز خواهد داشت ،و این آغاز وانجام،دلیل روشن نقص ونقصان وضعف دلیل مخلوق بودن،ونیاز به خالقی دیگر داشتن است.پس نمی تواند آفریدگار همه هستی باشد،و از صفات پروردگار که«هیچ چیز در او مؤثر نیست، و نابودی وتغییر وپنهان شدن در او راه ندارد»خارج می شود.


والاتر از صفات پدیده ها


خدا فرزندی ندارد تا فرزند دیگری باشد،و زاده نشده تا محدود به حدودی گردد،و بر تر است از آن که پسرانی داشته باشد،ومنزه است که با زنانی از دواج کند.اندیشه ها به او نمی رسند تا اندازه ای برای خدا تصور کنند،وفکرهای تیزبین نمی توانند او را درک کند،تا صورتی از اوتصور نمایند،حواس از احساس کردن او عاجز،ودستها از لمس کردن او ناتوان است وتغییر ودگر گونی در او راه ندارد،وگذشت زمان تآثیری در او نمی گذارد،گذران روز وشب او را سالخورده نسازد،و روشنائی وتاریکی در او اثر ندارد.خدا با هیچ یک از اجزاءجوارح واعضاءواندام،ونه با عُرضی از اعراض،ونه با دگر گونی ها وتجزیه،وصف نمی گردد.برای او اندازه ونهایتی وجود ندارد،ونیستی وسر آمدی نخواهد داشت؛چیزی او را در خود نمی گنجاند که بالا وپائینش ببرد،ونه چیزی او را حمل می کند که کج یا راست نگهدارد؛نه در درون اشیاء قرار دارد و نه بیرون آن؛حرف می زند نه با زبان و کام و دهان ؛می شنود نه با سوراخهای گوش وعضو شنوائی؛سخن میگوید نه با بکار بردن الفاظ در بیان؛حفظ میکند نه با رنج به خاطر سپردن؛می خواهد نه با به کار گیری اندیشه؛دوست دارد وخوشنود میشود نه از راه دلسوزی؛دشمن می دارد وبه خشم می آید نه از روی رنج ونگرانی؛به هر چه اراده کند ،می فرماید«باش»پدید می آید نه با صوتی که در گوش ها نشیند،و نه فریادی که شنیده شود،بلکه سخن خدای سبحان همان کاری است که ایجاد می کند.


شناخت قدرت پروردگار

پیش از او چیزی وجود نداشته وگر نه خدای دیگری می بود.نمیشود گفت «خدا نبود وپدید آمد»که در آن صورت صفات پدیده ها را پیدا میکند،و نمی شود گفت«بین خدا وپدیده ها جدائی است»و«خدا بر پدیده ها برتری دارد»تا سازنده وساخته شده همانند تصور شوند،وخالق وپدید آمده با یکدیگر تشبیه گردند.مخلوقات را بدون استفاده از طرح و الگوی دیگران آفرید،و در آفرینش پدیده ها از هیچ کسی یاری نگرفت،زمین را آفرید وآن را بر پا نگهداشت بدون آن که مشغولش سازد، ودر حرکت وبی قراری،آن را نظم واعتدال بخشید،وبدون ستونی آن را به پا داشت،و بدون استوانه ها بالایش برد و از کجی و فرو ریختن نگهداشت واز سقوط ودر هم شکافتن حفظ کرد،میخ های زمین را محکم،و کوههای آن را استوار،وچشمه هایش را جاری،ودره ها را ایجاد کرد.آنچه بنا کرده به سستی نگرائید،و آنچه را که توانا کرد نا توان نشد.خدا با بزرگی وقدرت بر آفریده ها حاکم است،وبا علم وآگاهی از باطن و درونشان با خبر است،وبا جلال وعزت خود از همه برتر وبالاتر است،چیزی از فرمان او سر پیچی نمی کند،وچیزی قدرت مخالف با او را ندارد تا بر او پیروز گردد،و شتابنده ای از او توان گریختن ندارد که بر او پیشی گیرد،وبه سرمایه داری نیاز ندارد تا او را روزی دهد.همه در برابر او فروتنند،ودر برابر عظمت او ذلیل وخوارند.از قدرت وحکومت او به سوی دیگری نمی توان گریخت که از سود وزیانش در امان ماند.همتائی ندارد تا با او برابری کند،و او را همانندی نیست که شبیه او باشد.اوست نابود کننده پدیده ها پس از آفرینش،که گویا موجودی نبود.

نوشته شده توسط : آیین 1

نظرات ديگران [ نظر]


در خلوت هم از گناه بپرهیزید

چهارشنبه 88 تیر 24 ساعت 7:32 عصر

در خلوت هم از گناه بپرهیزید!!!!!!!!!



اتقوا معاصى الله فى الخلوات فان الشاهد هو الحاکم


ترجمه :در خلوت وتنهایى هم ، از گناه و نافرمانى بپرهیزید، زیرا همان کسى کهگناه شما را مى بیند (یعنى خداوند) خودش نیز درباره آن ، داورى خواهد کرد.
شرح : گروهى از افراد کوته فکرهستند، که گمان مى کنند اگر در خلوتو تنهایى ، مرتکب گناه شوند، و کسى شاهد گناه آنها نباشد، از کیفر و مجازات در امان خواهند بود. غافل از آنکه خداوند، در همهجا حاضر است ، و در خلوت و تنهایى هم ، شاهداعمال بندگان خویش است .
امام صادق علیه السلام مى فرماید: کسیکه در تنهایى مرتکب گناه مىشوند، مثل کسىاست که در یک کشتى ، داخل اطاقک خصوص خود، نشسته است و کف آن را سوراخ مى کند. گرچه کسى شاهد این عمل زشت و نادرست نیست ،تا از آن جلوگیرى کند، یا آن شخص رابه مجازات رساند، ولى چنین کسى ، مجازات عملخود را خواهد دید، زیرا به خاطر کار زشت او، دیگران هم صدمه خواهند دید. چون سرانجام ، آب دریا، از سوراخ آن اتاقک بلا خواهدآمد، و همه کشتى را، با تمام سرنشینانآن غرق خواهد کرد.
پس گناه ، اگر در خلوت و تنهایى صورت گیرد، هم شخص گناهکار به مجازاتخواهد رسانید، همبه روى جامعه اثر بد خواهد گذاشت .
از سوى دیگر، انسان در رابطه با خدا، باید بداند که : هرچند در خلوتو تنهایى مرتکب گناهشود، و کسى شاهد او نباشد، ولى خداوند، او را مى بیند و شاهد گناهان اوست . به این ترتیب ، شخص گناهکار، در روز رستاخیز، ازداورى خداوند توانا و بینا که خودآن گناه را دیده است - هیچ راه فرارى نخواهد داشت.

منبع:www.javanmard.parsiblog.com


 


نوشته شده توسط : آیین 1

نظرات ديگران [ نظر]


کلاس آموزشی قرآن در عالم برزخ!!!

یکشنبه 88 تیر 21 ساعت 10:56 صبح

قرآن

 

از
دیرباز تا کنون همواره میان اهل فلسفه، عرفان و کلام اسلامی، این مساله،
محل نزاع و معرکه آراء بوده است که آیا روح آدمی پس از مفارقت از جسم، در
عالم دیگر، تکامل برزخی می یابد یا خیر؟

عده ای بر این باورند
که تکامل برزخی در عالم مثال(برزخ در متون دینی)، مستلزم حرکت از قوه به
فعل است، و حرکت نیز بدون ماده امکان پذیر نیست، بنابراین در عالم برزخ که
ماده ای در کار نیست، حرکت و به تبع آن، تکامل نیز وجود نخواهد داشت.

برخی
دیگر چون ملاصدرا، موسس حکمت متعالیه، برآنند که جسم برزخی حکم ماده را
دارد و روح(نفس ناطقه انسانی)در اثر تحصیل معارف و نیز ارتزاق از خیرات و
مبرات اهل دنیا، فربه شده و مسیر تکاملی خویش را همچنان خواهد پیمود.

در
پاره ای از مجامع روایی ما، بر این دقیقه عرفانی و کشف فلسفی انگشت تاکید
نهاده شده است که به عنوان نمونه، روایت زیر آورده می شود:

 

«
حفص می‌گوید: حضرت موسی بن جعفر ـ علیه السّلام ـ به مردی فرمودند: «أتحبّ
البقاء فی الدّنیا»؛ آیا بقای در دنیا را دوست داری؟ آن شخص که از تربیت
شدگان مکتب امامت بود، عرض کرد: آری

آن حضرت پرسیدند: چرا؟

عرض کرد: برای آن که به قرائت سورة محبوب خود، «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» بپردازم[1].

امام کاظم ـ علیه السّلام ـ پس از لحظه‌ای سکوت فرمودند: «یا
حفص! مَن مات مِن أولیائِنا و شیعتنا و لم یُحسنِ القرآنَ عُلّمَ فی قبره
لیرفع اللهَ به مِن درجته فإنّ درجاتَ الجنة علی قدر آیات القرآن یقالُ
له: اقرأ وارقَ. فیقرأُ ثم یرقی»

اگر از شیعیان ما،
کسی قرآن را به خوبی فرا نگرفته باشد (چون به حقیقت آن ایمان دارد) در
جهان برزخ، قرآن به او تعلیم داده می‌شود تا خدای سبحان با معرفت قرآن بر
درجات او بیفزاید؛ زیرا درجات بهشت به اندازه آیات قرآن است؛ به قاری گفته
می‌شود: بخوان و بالا برو. او نیز می‌خواند و بالا می‌رود.

در
جهان برزخ زمینه‌ای برای تکامل عملی نیست، تا انسان با انجام کاری واجب یا
مستحب به کمال برتر عملی برسد، ولی راه تکامل علمی باز است؛ نظیر آنچه در
خواب برای روح معلوم می‌شود و برای آگاهی به آنْ حرکت فراگیری از قبیل
کوششهای بدنی در زمان بیداری راه ندارد و بسیاری از علوم و معارف دین در
آن جا برای انسانها روشن و مشهود خواهد شد و چون عدد درجات بهشت به عدد
آیات نورانی قرآن کریم است، برای امضاء و نشانه‌گذاری درجات شیعیان، ابتدا
از تعلیم قرآن بهره‌مند خواهند شد و سپس با فرمان «اقرأ وارق» می‌خوانند و
در درجات بهشت صعود می‌کنند.

صعود در درجات بهشت پاداش قرائت در
عالم آخرت نیست؛ زیرا در عالم برزخ، تکلیف و عمل مکلفانه که جزا را به
همراه داشته باشد نیست؛ بلکه صعود بهشتیان در درجات بهشت، همان ظهور انس با قرآن در دنیاست.

حفص
می‌گوید: «فما رأیت أحداً أشدً خوفاًَ علی نفسه من موسی بن جعفر ـ علیهما
السلام ـ و لا ارجأ النّاس منه و کانت قرائته حزناً فإذا قرء فکانه یخاطب
انساناً»[2]؛ در خوف و رجا کسی را مانند موسی بن جعفر ـ علیه السّلام ـ
نیافتم و قرائت او با حزن آمیخته بود هنگامی که قرآن را قرائت می‌کرد گویا
با کسی سخن می‌گفت و این ویژگی تلاوت با تدبّر و تفکّر است که قاری متدبّر
خود را گاهی «مخاطِب» و گاهی «مخاطَب» خداوند می‌یابد. » [3]

---------------------------------

[1]
. در یکی از جنگهای صدر اسلام که امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ از سوی
رسول اکرم ـ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ـ فرماندهی لشکر را برعهده
داشت، پیامبر ـ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ـ پس از بازگشت لشکر، از
برخی سپاهیان گزارش سفر خواست و پرسید فرماندة لشکر خود را چگونه یافتید؟
آنان از مداومت حضرت امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ بر قرائت سورة توحید
در نمازها، نزد پیامبر ـ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ـ گلایه کردند.
رسول اکرم ـ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ـ از امیر المؤمنین ـ علیه
السّلام ـ پرسیدند: دربارة این گزارش چه می‌گویید؟ حضرت امیر المؤمنین در
پاسخ عرض کرد: من تلاوت «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» را دوست دارم (بحار، ج
89، ص 348).

[2] . جامع أحادیث الشیعه، ج 15، ص 15

[3]. تفسیر تسنیم، آیت الله جوادی آملی


نوشته شده توسط : آیین 1

نظرات ديگران [ نظر]


روز پدر مبارک!!!!!!

یکشنبه 88 تیر 14 ساعت 6:17 عصر

سلام.امیرالمومنین حضرت علی-علیه السلام- پدر امت است.هدیه ی ایشان به ما در روز دوشنبه13 رجب ان شاءالله همدلی و رئوفت و مهربانی به یکدیگر خواهد بود؛ چیزی که امروز ملت ما به آن نیاز شدیدی دارد.تنفیذ ریاست جمهوری جناب احمدی نژاد از طرف رهبری نظام اسلامی فصل الخطاب همه ی مرافعات خواهد بود و علی رغم آنکه دشمنان نگذاشتند این حضور چهل میلیونی در انتخابات به کام ملت شیرین آید به برکت انفاس قدسیه ی امیرالمومنین جبران گردد.من به سهم خویش روز میلاد وروز پدر را تبریک می گویم وبرای شما عزیزان روزگاری شیرین وبا برکت آرزو می کنم.امیدوارم به همت انسان های صالح آرزوهای امیرالمومنین در هر عصری تحقق پیدا کند.ما نیز با قدری گذشت وانصاف و احساس مسئولیت بیشتردر قبال مسایل اجتماعی بتوانیم ایرانی پر افتخار و سرافراز در سطح جهانی داشته باشیم.ایدون باد! 


نوشته شده توسط : آیین 1

نظرات ديگران [ نظر]


دولت عدل

سه شنبه 88 تیر 9 ساعت 6:28 عصر

 

دولت عدل

 بقلم: د. عبد المنعم أبو الفتوح*

ترجمه:عبدالغفور گردهانی

یکی از مهمترین پایه های اخلاقی اسلام عدل است که جایگاه بلندی را اشغال می کند.آنچه که ما از این کلام خداوند متعال می فهمیم: ?لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمْ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ? (حدید: 25) و?یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ وَلا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلاَّ تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ(8)? (مائدة).

 بر اساس این فهم اقتضای ایمان کامل به حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم پایبندی به قاعده عدل است که چارچوب بزرگی برای تنظیم امور جامعه است و برپایی آن یکی از مهمترین اهداف دولتی است که قصد دارد به رعایت شوون مردم جامعه بپردازد.

 عدل در فهم اسلامی صحیح آنچنان که ما ایمان داریم مطلق است زیرا  به سادگی بسیار  از یکی از مهمترین پایه هایی زاده می شود که اسلام آورده است و آن توحید است. به موجب توحید  همه افراد بشر با هم مساویند و کسی بر دیگر ی برتری ندارد.

 همه انسانها به اعتبار اینکه از آدم هستند حق تکریم دارند و تقوای آنان به خداوند بر این کرامت آنان می افزاید: ?إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ? (حجرات: آیة 13) و هیچ کس حق ندارد که کرامت را منوط به تقوا کند.

 فهم و تطبیق توحید آن است که هیچ انسانی حق ندارد که برخی از آنها برخی دیگر را به عنوان ارباب بگیرد،چه به طور ضمنی و یا چه به صراحت،چه با اسم چه با فعل.

توحید خداوند عدل و آزادی و مساوات است و خداوند خالق یگانه کسی است که هیچ کس همانند او نیست (لیس کمثله شیءٌ ولم یکن له کفوًا أحد)، و همه انسانها از لحاظ روحی که از آن سرشته شده اند مساویند ?ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِیهِ مِنْ رُوحِهِ وَجَعَلَ لَکُمْ السَّمْعَ وَالأَبْصَارَ وَالأَفْئِدَةَ قَلِیلاً مَا تَشْکُرُونَ? ((سجدة: 9)

 حقیقت امر در مورد آنچه به عدالت مربوط می شود عبارت از تطبیق عدل در همه ی امور سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و ...است.

در اولین خطابه سیاسی حاکم بعد از وفات رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم و قطع شدن وحی ،در ابتدای تنظیم امور مردم چه از وجه اجتماعی و چه امور دولت چنین بوده است: "إن القوی فیکم ضعیف عندی حتى آخذ الحق منه، والضعیف فیکم قوی عندی حتى آخذ الحق له"،قوی شما در نزد من ضعیف است تا زمانی  حق را از او بگیرم و ناتوان در نزد شما در نزد من قوی است تا حق را برایش بگیرم.

این کلمات از اولین خطابه های سیاسی حاکم برای ملت مسلمان است.

 اما سخنان دومین حاکم و خلیفه راشده اسلام که بر تارک تمدن اسلامی می درخشد چنین است: "متى استعبدتم الناس وقد ولدتهم أمهاتهم أحرارًا؟!". از چه هنگام مردم را به بردگی گرفته اید در حالی که مادرانشان آنها را آزاد زاده اند.

 از این رو  ما به عنوان انسان و مسلمان متدین به توحید ربوبیت و الوهیت خداوند دولت نمونه ،دولتی است که عدل را برپا کند،دولتی است که در آن قدرت متوازن باشد و عدل و مساوات در میان قوه مقننه،مجریه و قضاییه توزع شود و این همان فهم آیه کریمه زیر است ?لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمْ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ? ((حدید: 25(.

 دولت عدالت دولتی است که با برنامه ها و دوره های مشخص به تناوب میان مردم می گردد،همه اینها چیزهایی است که با برهان و تجربه ثابت شده است که افراد در مناصب چقدر بمانند.

دور کردن دستگاههای اجرایی از نیروهای متنوع انسانی خلاق که نشاط و نوآوری وزندگی  ازه ای به سازمان می بخشد صحیح نیست.هر انسانی روحیه خاصی دارد که به او وسیله خاصی می دهد،از تجارب گذشته استفاده می شود و در جهت رشد و تکمیل کردن چیزی به سیستم می افزاید.

 دولت عدل دولتی است که مال را از اغنیا می گیرد و به فقرا می دهد تا شکر خالق به جا آورده شود و تزکیه مخلوق عملی شود تا مال تنها میان ثروتمندان دست به دست نگردد تا اینکه همانند سرمایه داری ظالم  ثروت ها متراکم گردد و حکومت کند و موسساتی را به به نفع خود بوجود آورد که  به مقدرات مردم بازی کند که در این مورد استاد سیدقطب در کتاب تطبیق عمل اسلامی برای عدلت اجتماعی نظریات جالبی بیان می کند.

 دولت عدالت به همه مردم به چشم برابر نگاه می کند و بر اساس برادری دینی و برادری هموطنی کنار هم می نهد.این شامل ادای همه آنچه  حقوق  و واجبات  بطور مساوی است،میان مردم هیچ فرقی بر اساس دین،مذهب،رنگ و یا فامیل نیست.

 ------------

* عضو مکتب ارشاد درجماعت اخوان المسلمین.

نوشته شده توسط : آیین 1

نظرات ديگران [ نظر]


یاد خدا!!!!!

چهارشنبه 88 تیر 3 ساعت 12:56 عصر

عبادت و نیایش

عبادت و پرستش خداوند یکتا و ترک پرستش هر موجود دیگر،یکى از اصول تعلیمات پیامبران الهى است. تعلیمات هیچ پیامبرى از عبادت خالى نبوده است.

چنانکه مى‏دانیم در دیانت مقدسه اسلام نیز عبادت سرلوحه همه تعلیمات است. چیزى که هست در اسلام عبادت به صورت یک سلسله تعلیمات جدا از زندگى که صرفا به دنیاى دیگر تعلق داشته باشد وجود ندارد، عبادات اسلامى با فلسفه‏هاى زندگى توام است و در متن زندگى واقع است.

گذشته از اینکه برخى عبادات اسلامى به صورت مشترک و همکارى دسته جمعى صورت مى‏گیرد، اسلام به عبادتهاى فردى نیز آنچنان شکل داده است که متضمن انجام پاره‏اى از وظایف زندگى است. مثلا نماز که مظهر کامل اظهار عبودیت است، چنان در اسلام شکل خاص یافته است که حتى فردى که مى‏خواهد در گوشه خلوت به تنهایى نماز بخواند خود به خود به انجام پاره‏اى از وظایف اخلاقى و اجتماعى از قبیل نظافت، احترام به حقوق دیگران، وقت شناسى، جهت شناسى، ضبط احساسات،اعلام صلح و سلم با بندگان شایسته خدا و غیره مقید مى‏گردد.

از نظر اسلام هر کار خیر و مفیدى اگر با انگیزه پاک خدایى توام باشد عبادت است. لهذا درس خواندن، کار و کسب کردن،فعالیت اجتماعى کردن اگر لله و فى الله باشد عبادت است.

در عین حال،اسلام نیز پاره‏اى تعلیمات دارد که فقط براى انجام مراسم عبادت وضع شده است از قبیل نماز و روزه،و این خود فلسفه‏اى خاص دارد.


درجات عبادتها

تلقى افراد از عبادت یکسان نیست،متفاوت است.از نظر برخى افراد عبادت نوعى معامله و معاوضه و مبادله کار و مزد است،کار فروشى و مزد بگیرى است. همان طور که یک کارگر،روزانه نیروى کار خود را براى یک کار فرما مصرف مى‏کند و مزد مى‏گیرد،عابد نیز براى خدا زحمت مى‏کشد و خم و راست مى‏شود و طبعا مزدى طلب مى‏کند که البته آن مزد در جهان دیگر به او داده خواهد شد.

و همان طور که فایده کار براى کارگر در مزدى که از کار فرما مى‏گیرد خلاصه مى‏شود و اگر مزدى در کار نباشد نیرویش به هدر رفته است، فایده عبادت عابد نیز از نظر این گروه همان مزد و اجرى است که در جهان دیگر به او به صورت یک سلسله کالاهاى مادى پرداخت مى‏شود.

و اما اینکه هر کارفرما که مزدى مى‏دهد به خاطر بهره‏اى است که از کار کارگر مى‏برد و کارفرماى ملک و ملکوت چه بهره‏اى مى‏تواند از کار بنده ضعیف ناتوان خود ببرد،و هم اینکه فرضا اجر و مزد از جانب آن کار فرماى بزرگ به صورت تفضل و بخشش انجام گیرد پس چرا این تفضل بدون صرف مقدارى انرژى کار به او داده نمى‏شود، مساله‏اى است که براى اینچنین عابدهایى هرگز مطرح نیست.

از نظر این گونه افراد تار و پود عبادت همین اعمال بدنى و حرکات محسوس ظاهرى است که به وسیله زبان و سایر اعضاى بدن صورت مى‏گیرد.

این یک نوع تلقى است از عبادت که البته عامیانه و جاهلانه است،و به تعبیر بوعلى در نمط نهم اشارات خدانشناسانه است و تنها از مردم عامى و قاصر پذیرفته است.

تلقى دیگر از عبادت تلقى عارفانه است.بر حسب این تلقى،مساله کارگر و کارفرما و مزد به شکلى که میان کارگر و کارفرما متداول است مطرح نیست و نمى‏تواند مطرح باشد. بر حسب این تلقى، عبادت نردبان قرب است، معراج انسان است، تعالى روان است، پرواز روح است‏به سوى کانون نامرئى هستى، پرورش استعدادهاى روحى و ورزش نیروهاى ملکوتى انسانى است، پیروزى روح بر بدن است، عالیترین عکس‏العمل سپاسگزارانه انسان است از پدید آورنده خلقت، اظهار شیفتگى و عشق انسان است به کامل مطلق و جمیل على الاطلاق،و بالاخره سلوک و سیر الى الله است.

بر حسب این تلقى،عبادت پیکرى دارد و روحى، ظاهرى دارد و معنى‏اى آنچه به وسیله زبان و سایر اعضاى بدن انجام مى‏شود پیکره و قالب و ظاهر عبادت است،روح و معنى عبادت چیز دیگر است. روح عبادت وابستگى کامل دارد به مفهومى که عابد از عبادت دارد و به نوع تلقى او از عبادت و به انگیزه‏اى که او را به عبادت بر انگیخته است و به بهره و حظى که از عبادت عملا مى‏برد و اینکه عبادت تا چه اندازه سلوک الى الله و گام برداشتن در بساط قرب باشد.


تلقى نهج البلاغه از عبادت

تلقى نهج‏البلاغه از عبادت چگونه است؟ تلقى نهج البلاغه از عبادت تلقى عارفانه است. بلکه سر چشمه و الهام بخش تلقیهاى عارفانه از عبادتها در جهان اسلام، پس از قرآن مجید و سنت رسول اکرم کلمات على و عبادتهاى عارفانه على است.

چنانکه مى‏دانیم یکى از وجهه‏هاى عالى و دور پرواز ادبیات اسلامى (چه در عربى و چه در فارسى) وجهه روابط عابدانه و عاشقانه انسان است‏با ذات احدیت. اندیشه‏هاى نازک و ظریفى به عنوان خطابه، دعا، تمثیل، کنایه، به صورت نثر یا نظم در این زمینه به وجود آمده است که راستى تحسین آمیز و اعجاب‏انگیز است.

با مقایسه با اندیشه‏هاى ما قبل اسلام در قلمرو کشورهاى اسلامى مى‏توان فهمید که اسلام چه جهش عظیمى در اندیشه‏ها در جهت عمق و وسعت و لطف و رقت به وجود آورده است. اسلام از مردمى که بت یا انسان و یا آتش را مى‏پرستیدند و بر اثر کوتاهى اندیشه‏ها مجسمه‏هاى ساخته دست‏خود را معبود خود قرار مى‏دادند و یا خداى لایزال را در حد پدر یک انسان تنزل مى‏دادند و احیانا پدر و پسر را یکى مى‏دانستند و یا رسما اهورا مزدا را مجسم مى‏دانستند و مجسمه‏اش را همه جا نصب مى‏کردند، مردمى ساخت که مجردترین معانى و رقیقترین اندیشه‏ها و لطیفترین افکار و عالیترین تصورات را در مغز خود جاى دادند.

چطور شد که یکمرتبه اندیشه‏ها عوض شد، منطقها تغییر کرد، افکار اوج گرفت، احساسات رقت یافت و متعالى شد و ارزشها دگرگون گشت؟

سبعه معلقه و نهج‏البلاغه دو نسل متوالى هستند. هر دو نسل، نمونه فصاحت و بلاغت‏اند اما از نظر محتوا تفاوت از زمین تا آسمان است. در آن یکى هر چه هست وصف اسب است و نیزه و شتر و شبیخون و چشم و ابرو و معاشقه و مدح و هجو افراد، و در این یکى عالیترین مفاهیم انسانى.

اکنون براى اینکه نوع تلقى نهج‏البلاغه از عبادت روشن شود،به ذکر نمونه‏هایى از کلمات على مى‏پردازیم و سخن خود را با جمله‏اى آغاز مى‏کنیم که درباره تفاوت تلقیهاى مردم از عبادت گفته شده است.


نوشته شده توسط : آیین 1

نظرات ديگران [ نظر]