: منوي اصلي :
صفحه اصلي پست الكترونيك پارسي بلاگ درباره من
: درباره خودم :
آیین 1این وبلاگ فضایی است برای دوست داران پهلوانی و جوانمردی ، خوبی ها و زیبایی ها
: لوگوي وبلاگ :
: لينك دوستان من :
.: شهر عشق :....او خواهد آمدسایت حقوقی (قانون ایران) www.LawIran.irرشادتازدواجآیین جوانمرداناحساس ابریحجاب تلالو شبنم برچهره گلنورهدایتپانی بلاگزلالکشکولصدفی برای مرواریدذوالفقارمراتطریقتآیین جوانمردانتو میتونی !! دانلود سرگرمی عکس کلیپ آهنگ mp3 اس ام اسآیین جوانمردانآیین دانایانآیین جوانمردانآیین جوانمردانآیین جوانمردانآیین جوانمردانآیین جوانمردانآیین جوانمردانdiplomacyدانایانساجدآفتاب نیوزخبر گزاری فارسآیین جونمردانو شهدافرهنگی مذهبیپهلوان : لوگوي دوستان من : : فهرست موضوعي يادداشت ها : شایعات/شبهه/شبهات/شایعه/فضای مجازی/جنگ نرم . : آرشيو يادداشت ها : مهر 1388شهریور 1388مرداد 1388تیر 1388خرداد 1388اردیبهشت 1388فروردین 1388آذر 1388دی 1388بهمن 1388اسفند 1388فروردین 1389اردیبهشت 1389خرداد 1389تیر 1389مرداد 1389مرداد 89شهریور 89مهر 89آبان 89آذر 89بهمن 89اسفند 89فروردین 90اردیبهشت 90تیر 90مرداد 90شهریور 90آبان 90آذر 90دی 90بهمن 90اردیبهشت 91مهر 91شهریور 91 پشتيباني وطراحي: وبلاگ قالب وبلاگ حب الحسین اجننی وبلاگ خدایی که به ما لبخند می زند وبلاگ شلمچه برای سفارش قالب به دو وبلاگ اول می تونید سر بزنید راه های خدا شناسی یکشنبه 88 تیر 28 ساعت 11:46 صبح اگر مردم در عظمت قدرت خدا، و بزرگی او می اندیشیدند، به راه راست باز می گشتند،و از آتش سوزان می ترسیدند، اما دلها بیمار ،وچشم ها معیوب است. آیا به مخلوقات کوچک خدا نمی نگرند؟که چگونه آفرینش آن را استحکام بخشید؟و ترکیب اندام آن را بر قرار، وگوش و چشم برای آن پدید آورد،واستخوان وپوست متناسب خلق کرد؟به مورچه و کوچکی جثه آن بنگرید، که چگونه لطافت خلقت او با چشم واندیشه انسان درک نمی شود،نگاه کنید چگونه روی زمین راه می رود،وبرای بدست آوردن روزی خود تلاش میکند؟دانه ها را به لانه خود منتقل می سازد،ودر جایگاه مخصوص نگه می دارد،در فصل گرما برای زمستان تلاش کرده،و به هنگام درون رفتن،بیرون آمدن را فراموش نمی کند!.روزی مورچه تضمین گردیده ، و غذاهای متناسب با طبعش آفریده شده است.خداوند منان از او غفلت نمیکند،وپروردگار پاداش دهنده محرومش نمی سازد،گرچه در دل سنگی سخت وصاف یا در میان صخره ای خشک باشد.اگر در مجاری خوراک وقسمتهای بالا وپائین دستگاه گوارش وآنچه در درون شکم او از غضروف های آویخته به دنده تا شکم، وآنچه در سر اوست از چشم وگوش،اندیشه نمائی،از آفرینش مورچه دچار شگفتی شده واز وصف او به زحمت خواهی افتاد.پس بزرگ است خدائی که مورچه را بر روی دست وپایش بر پا داشت،وپیکره وجودش را با استحکام نگاه داشت،در آفرینش آن هیچ قدرتی او را یاری نداد وهیچ آفریننده ای کمکش نکرد.اگر اندیشه ات را بکار گیری تا به راز آفرینش پی برده باشی،دلائل روشنی به تو خواهند گفت که آفریننده مورچه کوچک همان آفریدگار درخت بزرگ خرماست،به جهت دقتی که جدا جدا در آفرینش هر چیزی به کار رفته،واختلافات وتفاوتهای پیچیده ای که در خلقت هر پدیده حیاتی نهفته است.همه موجودات سنگین وسبک،بزرگ وکوچک،نیرومند وضعیف،در اصول حیات وهستی یکسانند،وخلقت آسمان و هوا بادها و آب یکی است.پس اندیشه کن در آفتاب وماه،و درخت وگیاه،و آب و سنگ،و اختلاف شب و روز ،وجوشش دریاها،و فراوانی کوه ها،و بلندای قله ها،و گوناگونی لغتها،وتفاوت زبانها،که نشانه های روشن پروردگارند.پس وای بر آن کس که تقدیر کننده را نپذیرد،و تدبیر کننده را انکار کند!گمان کردند که چون گیاهانند وزارعی ندارند، واختلاف صورت هایشان را سازنده ای نیست،بر آنچه ادعا میکنند حجت و دلیلی ندارند،و بر آنچه در سر می پرورانند تحقیقی نمی کنند.آیا ممکن است ساختمانی بدون سازنده، یا جنایتی بدون جنایتکار باشد؟! شناساندن صحیح خداوند سبحان کسی که کیفیتی برا خدا قائل شد یگانگی او را انکار کرده،وآن کس که همانندی برای او قرارداد به حقیقت خدا نرسیده است.کسی که خدا را به چیزی تشبیه کرد به مقصد نرسید.آن کس که به او اشاره کند یا در وهم آورد،خدا را بی نیاز ندانسته است.هر چه که ذاتش شناخته شده باشد آفریده است،وآنچه در هستی به دیگری متکی باشد دارای آفریننده است.سازنده ای غیر محتاج به ابزار ،اندازه گیرنده ای بی نیاز از فکر واندیشه،وبی نیاز از یاری دیگران است.با زمانها همراه نبوده،واز ابزار و وسائل کمک نگرفته است.هستی او برتر از زمان،و وجود او برنیستی مقدم است،و از ازلیت او را آغازی نیست.با پدید آوردن حواس،روشن می شود که حواسی ندارد.وبا آفرینش اشیاء متضاد،ثابت میشود که در آن ضدی نیست،و با هماهنگ کردن اشیاءدانسته میشود که همانندی ندارد.خدائی که روشنی را با تاریکی،آشکار را با نهان،خشکی را با تری،گرمی را با سردی،ضد هم قرار داد،وعناصر متضاد را با هم ترکیب وهماهنگ کرد،وبین موجودات ضد هم،وحدت ایجاد کرد،وبین آنها که با هم نزدیک بودند فاصله انداخت.خدائی که حدی ندارد،و با شماره محاسبه نمی گردد،که همانا ابزار وآلات،دلیل محدود بودن خویشند وبه همانند خود اشاره می شوند.اینکه می گوئیم موجودات از فلان زمان پدید آمده اند پس قدیم نمی توانند باشند و حادثند،و این که می گوئیم حتما" پدید آمدند،ازلی بودن آنها رد می شود،و اینکه می گوئیم اگر چنین بودند کامل می شدند،پس در تمام جهات کامل نیستند.خدا با خلق پدیده ها در برابر عقل ها جلوه کرد،و از مشاهده چشم ها برتر و والاتر است،وحرکت وسکون در او راه ندارد،زیرا او خود حرکت و سکون را آفرید،چگونه ممکن است آنچه را که خود آفریده در او اثر بگذارد؟یا خود از پدیده های خویش اثر پذیرد؟اگر چنین شود،ذاتش چون دیگر پدیده ها تغییر می کند،و اصل وجودش تجزیه می پذیرد،و دیگر ازلی نمی تواند باشد،وهنگامیکه«بر فرض محال»آغازی برای او تصور شود پس سر آمدی نیز خواهد داشت ،و این آغاز وانجام،دلیل روشن نقص ونقصان وضعف دلیل مخلوق بودن،ونیاز به خالقی دیگر داشتن است.پس نمی تواند آفریدگار همه هستی باشد،و از صفات پروردگار که«هیچ چیز در او مؤثر نیست، و نابودی وتغییر وپنهان شدن در او راه ندارد»خارج می شود. والاتر از صفات پدیده ها خدا فرزندی ندارد تا فرزند دیگری باشد،و زاده نشده تا محدود به حدودی گردد،و بر تر است از آن که پسرانی داشته باشد،ومنزه است که با زنانی از دواج کند.اندیشه ها به او نمی رسند تا اندازه ای برای خدا تصور کنند،وفکرهای تیزبین نمی توانند او را درک کند،تا صورتی از اوتصور نمایند،حواس از احساس کردن او عاجز،ودستها از لمس کردن او ناتوان است وتغییر ودگر گونی در او راه ندارد،وگذشت زمان تآثیری در او نمی گذارد،گذران روز وشب او را سالخورده نسازد،و روشنائی وتاریکی در او اثر ندارد.خدا با هیچ یک از اجزاءجوارح واعضاءواندام،ونه با عُرضی از اعراض،ونه با دگر گونی ها وتجزیه،وصف نمی گردد.برای او اندازه ونهایتی وجود ندارد،ونیستی وسر آمدی نخواهد داشت؛چیزی او را در خود نمی گنجاند که بالا وپائینش ببرد،ونه چیزی او را حمل می کند که کج یا راست نگهدارد؛نه در درون اشیاء قرار دارد و نه بیرون آن؛حرف می زند نه با زبان و کام و دهان ؛می شنود نه با سوراخهای گوش وعضو شنوائی؛سخن میگوید نه با بکار بردن الفاظ در بیان؛حفظ میکند نه با رنج به خاطر سپردن؛می خواهد نه با به کار گیری اندیشه؛دوست دارد وخوشنود میشود نه از راه دلسوزی؛دشمن می دارد وبه خشم می آید نه از روی رنج ونگرانی؛به هر چه اراده کند ،می فرماید«باش»پدید می آید نه با صوتی که در گوش ها نشیند،و نه فریادی که شنیده شود،بلکه سخن خدای سبحان همان کاری است که ایجاد می کند. شناخت قدرت پروردگارپیش از او چیزی وجود نداشته وگر نه خدای دیگری می بود.نمیشود گفت «خدا نبود وپدید آمد»که در آن صورت صفات پدیده ها را پیدا میکند،و نمی شود گفت«بین خدا وپدیده ها جدائی است»و«خدا بر پدیده ها برتری دارد»تا سازنده وساخته شده همانند تصور شوند،وخالق وپدید آمده با یکدیگر تشبیه گردند.مخلوقات را بدون استفاده از طرح و الگوی دیگران آفرید،و در آفرینش پدیده ها از هیچ کسی یاری نگرفت،زمین را آفرید وآن را بر پا نگهداشت بدون آن که مشغولش سازد، ودر حرکت وبی قراری،آن را نظم واعتدال بخشید،وبدون ستونی آن را به پا داشت،و بدون استوانه ها بالایش برد و از کجی و فرو ریختن نگهداشت واز سقوط ودر هم شکافتن حفظ کرد،میخ های زمین را محکم،و کوههای آن را استوار،وچشمه هایش را جاری،ودره ها را ایجاد کرد.آنچه بنا کرده به سستی نگرائید،و آنچه را که توانا کرد نا توان نشد.خدا با بزرگی وقدرت بر آفریده ها حاکم است،وبا علم وآگاهی از باطن و درونشان با خبر است،وبا جلال وعزت خود از همه برتر وبالاتر است،چیزی از فرمان او سر پیچی نمی کند،وچیزی قدرت مخالف با او را ندارد تا بر او پیروز گردد،و شتابنده ای از او توان گریختن ندارد که بر او پیشی گیرد،وبه سرمایه داری نیاز ندارد تا او را روزی دهد.همه در برابر او فروتنند،ودر برابر عظمت او ذلیل وخوارند.از قدرت وحکومت او به سوی دیگری نمی توان گریخت که از سود وزیانش در امان ماند.همتائی ندارد تا با او برابری کند،و او را همانندی نیست که شبیه او باشد.اوست نابود کننده پدیده ها پس از آفرینش،که گویا موجودی نبود. نوشته شده توسط : آیین 1 نظرات ديگران [ نظر] در خلوت هم از گناه بپرهیزید چهارشنبه 88 تیر 24 ساعت 7:32 عصر در خلوت هم از گناه بپرهیزید!!!!!!!!! اتقوا معاصى الله فى الخلوات فان الشاهد هو الحاکم ترجمه :در خلوت وتنهایى هم ، از گناه و نافرمانى بپرهیزید، زیرا همان کسى کهگناه شما را مى بیند (یعنى خداوند) خودش نیز درباره آن ، داورى خواهد کرد.شرح : گروهى از افراد کوته فکرهستند، که گمان مى کنند اگر در خلوتو تنهایى ، مرتکب گناه شوند، و کسى شاهد گناه آنها نباشد، از کیفر و مجازات در امان خواهند بود. غافل از آنکه خداوند، در همهجا حاضر است ، و در خلوت و تنهایى هم ، شاهداعمال بندگان خویش است .امام صادق علیه السلام مى فرماید: کسیکه در تنهایى مرتکب گناه مىشوند، مثل کسىاست که در یک کشتى ، داخل اطاقک خصوص خود، نشسته است و کف آن را سوراخ مى کند. گرچه کسى شاهد این عمل زشت و نادرست نیست ،تا از آن جلوگیرى کند، یا آن شخص رابه مجازات رساند، ولى چنین کسى ، مجازات عملخود را خواهد دید، زیرا به خاطر کار زشت او، دیگران هم صدمه خواهند دید. چون سرانجام ، آب دریا، از سوراخ آن اتاقک بلا خواهدآمد، و همه کشتى را، با تمام سرنشینانآن غرق خواهد کرد.پس گناه ، اگر در خلوت و تنهایى صورت گیرد، هم شخص گناهکار به مجازاتخواهد رسانید، همبه روى جامعه اثر بد خواهد گذاشت .از سوى دیگر، انسان در رابطه با خدا، باید بداند که : هرچند در خلوتو تنهایى مرتکب گناهشود، و کسى شاهد او نباشد، ولى خداوند، او را مى بیند و شاهد گناهان اوست . به این ترتیب ، شخص گناهکار، در روز رستاخیز، ازداورى خداوند توانا و بینا که خودآن گناه را دیده است - هیچ راه فرارى نخواهد داشت. منبع:www.javanmard.parsiblog.com نوشته شده توسط : آیین 1 نظرات ديگران [ نظر] کلاس آموزشی قرآن در عالم برزخ!!! یکشنبه 88 تیر 21 ساعت 10:56 صبح ازدیرباز تا کنون همواره میان اهل فلسفه، عرفان و کلام اسلامی، این مساله،محل نزاع و معرکه آراء بوده است که آیا روح آدمی پس از مفارقت از جسم، درعالم دیگر، تکامل برزخی می یابد یا خیر؟ عده ای بر این باورندکه تکامل برزخی در عالم مثال(برزخ در متون دینی)، مستلزم حرکت از قوه بهفعل است، و حرکت نیز بدون ماده امکان پذیر نیست، بنابراین در عالم برزخ کهماده ای در کار نیست، حرکت و به تبع آن، تکامل نیز وجود نخواهد داشت. برخیدیگر چون ملاصدرا، موسس حکمت متعالیه، برآنند که جسم برزخی حکم ماده رادارد و روح(نفس ناطقه انسانی)در اثر تحصیل معارف و نیز ارتزاق از خیرات ومبرات اهل دنیا، فربه شده و مسیر تکاملی خویش را همچنان خواهد پیمود. درپاره ای از مجامع روایی ما، بر این دقیقه عرفانی و کشف فلسفی انگشت تاکیدنهاده شده است که به عنوان نمونه، روایت زیر آورده می شود: «حفص میگوید: حضرت موسی بن جعفر ـ علیه السّلام ـ به مردی فرمودند: «أتحبّالبقاء فی الدّنیا»؛ آیا بقای در دنیا را دوست داری؟ آن شخص که از تربیتشدگان مکتب امامت بود، عرض کرد: آری آن حضرت پرسیدند: چرا؟ عرض کرد: برای آن که به قرائت سورة محبوب خود، «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» بپردازم[1]. امام کاظم ـ علیه السّلام ـ پس از لحظهای سکوت فرمودند: «یاحفص! مَن مات مِن أولیائِنا و شیعتنا و لم یُحسنِ القرآنَ عُلّمَ فی قبرهلیرفع اللهَ به مِن درجته فإنّ درجاتَ الجنة علی قدر آیات القرآن یقالُله: اقرأ وارقَ. فیقرأُ ثم یرقی» اگر از شیعیان ما،کسی قرآن را به خوبی فرا نگرفته باشد (چون به حقیقت آن ایمان دارد) درجهان برزخ، قرآن به او تعلیم داده میشود تا خدای سبحان با معرفت قرآن بردرجات او بیفزاید؛ زیرا درجات بهشت به اندازه آیات قرآن است؛ به قاری گفتهمیشود: بخوان و بالا برو. او نیز میخواند و بالا میرود. درجهان برزخ زمینهای برای تکامل عملی نیست، تا انسان با انجام کاری واجب یامستحب به کمال برتر عملی برسد، ولی راه تکامل علمی باز است؛ نظیر آنچه درخواب برای روح معلوم میشود و برای آگاهی به آنْ حرکت فراگیری از قبیلکوششهای بدنی در زمان بیداری راه ندارد و بسیاری از علوم و معارف دین درآن جا برای انسانها روشن و مشهود خواهد شد و چون عدد درجات بهشت به عددآیات نورانی قرآن کریم است، برای امضاء و نشانهگذاری درجات شیعیان، ابتدااز تعلیم قرآن بهرهمند خواهند شد و سپس با فرمان «اقرأ وارق» میخوانند ودر درجات بهشت صعود میکنند. صعود در درجات بهشت پاداش قرائت درعالم آخرت نیست؛ زیرا در عالم برزخ، تکلیف و عمل مکلفانه که جزا را بههمراه داشته باشد نیست؛ بلکه صعود بهشتیان در درجات بهشت، همان ظهور انس با قرآن در دنیاست. حفصمیگوید: «فما رأیت أحداً أشدً خوفاًَ علی نفسه من موسی بن جعفر ـ علیهماالسلام ـ و لا ارجأ النّاس منه و کانت قرائته حزناً فإذا قرء فکانه یخاطبانساناً»[2]؛ در خوف و رجا کسی را مانند موسی بن جعفر ـ علیه السّلام ـنیافتم و قرائت او با حزن آمیخته بود هنگامی که قرآن را قرائت میکرد گویابا کسی سخن میگفت و این ویژگی تلاوت با تدبّر و تفکّر است که قاری متدبّرخود را گاهی «مخاطِب» و گاهی «مخاطَب» خداوند مییابد. » [3] --------------------------------- [1]. در یکی از جنگهای صدر اسلام که امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ از سویرسول اکرم ـ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ـ فرماندهی لشکر را برعهدهداشت، پیامبر ـ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ـ پس از بازگشت لشکر، ازبرخی سپاهیان گزارش سفر خواست و پرسید فرماندة لشکر خود را چگونه یافتید؟آنان از مداومت حضرت امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ بر قرائت سورة توحیددر نمازها، نزد پیامبر ـ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ـ گلایه کردند.رسول اکرم ـ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ـ از امیر المؤمنین ـ علیهالسّلام ـ پرسیدند: دربارة این گزارش چه میگویید؟ حضرت امیر المؤمنین درپاسخ عرض کرد: من تلاوت «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» را دوست دارم (بحار، ج89، ص 348). [2] . جامع أحادیث الشیعه، ج 15، ص 15 [3]. تفسیر تسنیم، آیت الله جوادی آملی نوشته شده توسط : آیین 1 نظرات ديگران [ نظر] روز پدر مبارک!!!!!! یکشنبه 88 تیر 14 ساعت 6:17 عصر سلام.امیرالمومنین حضرت علی-علیه السلام- پدر امت است.هدیه ی ایشان به ما در روز دوشنبه13 رجب ان شاءالله همدلی و رئوفت و مهربانی به یکدیگر خواهد بود؛ چیزی که امروز ملت ما به آن نیاز شدیدی دارد.تنفیذ ریاست جمهوری جناب احمدی نژاد از طرف رهبری نظام اسلامی فصل الخطاب همه ی مرافعات خواهد بود و علی رغم آنکه دشمنان نگذاشتند این حضور چهل میلیونی در انتخابات به کام ملت شیرین آید به برکت انفاس قدسیه ی امیرالمومنین جبران گردد.من به سهم خویش روز میلاد وروز پدر را تبریک می گویم وبرای شما عزیزان روزگاری شیرین وبا برکت آرزو می کنم.امیدوارم به همت انسان های صالح آرزوهای امیرالمومنین در هر عصری تحقق پیدا کند.ما نیز با قدری گذشت وانصاف و احساس مسئولیت بیشتردر قبال مسایل اجتماعی بتوانیم ایرانی پر افتخار و سرافراز در سطح جهانی داشته باشیم.ایدون باد! نوشته شده توسط : آیین 1 نظرات ديگران [ نظر] دولت عدل سه شنبه 88 تیر 9 ساعت 6:28 عصر دولت عدل بقلم: د. عبد المنعم أبو الفتوح* ترجمه:عبدالغفور گردهانی یکی از مهمترین پایه های اخلاقی اسلام عدل است که جایگاه بلندی را اشغال می کند.آنچه که ما از این کلام خداوند متعال می فهمیم: ?لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمْ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ? (حدید: 25) و?یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ وَلا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلاَّ تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ(8)? (مائدة). بر اساس این فهم اقتضای ایمان کامل به حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم پایبندی به قاعده عدل است که چارچوب بزرگی برای تنظیم امور جامعه است و برپایی آن یکی از مهمترین اهداف دولتی است که قصد دارد به رعایت شوون مردم جامعه بپردازد. عدل در فهم اسلامی صحیح آنچنان که ما ایمان داریم مطلق است زیرا به سادگی بسیار از یکی از مهمترین پایه هایی زاده می شود که اسلام آورده است و آن توحید است. به موجب توحید همه افراد بشر با هم مساویند و کسی بر دیگر ی برتری ندارد. همه انسانها به اعتبار اینکه از آدم هستند حق تکریم دارند و تقوای آنان به خداوند بر این کرامت آنان می افزاید: ?إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ? (حجرات: آیة 13) و هیچ کس حق ندارد که کرامت را منوط به تقوا کند. فهم و تطبیق توحید آن است که هیچ انسانی حق ندارد که برخی از آنها برخی دیگر را به عنوان ارباب بگیرد،چه به طور ضمنی و یا چه به صراحت،چه با اسم چه با فعل. توحید خداوند عدل و آزادی و مساوات است و خداوند خالق یگانه کسی است که هیچ کس همانند او نیست (لیس کمثله شیءٌ ولم یکن له کفوًا أحد)، و همه انسانها از لحاظ روحی که از آن سرشته شده اند مساویند ?ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِیهِ مِنْ رُوحِهِ وَجَعَلَ لَکُمْ السَّمْعَ وَالأَبْصَارَ وَالأَفْئِدَةَ قَلِیلاً مَا تَشْکُرُونَ? ((سجدة: 9) حقیقت امر در مورد آنچه به عدالت مربوط می شود عبارت از تطبیق عدل در همه ی امور سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و ...است. در اولین خطابه سیاسی حاکم بعد از وفات رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم و قطع شدن وحی ،در ابتدای تنظیم امور مردم چه از وجه اجتماعی و چه امور دولت چنین بوده است: "إن القوی فیکم ضعیف عندی حتى آخذ الحق منه، والضعیف فیکم قوی عندی حتى آخذ الحق له"،قوی شما در نزد من ضعیف است تا زمانی حق را از او بگیرم و ناتوان در نزد شما در نزد من قوی است تا حق را برایش بگیرم. این کلمات از اولین خطابه های سیاسی حاکم برای ملت مسلمان است. اما سخنان دومین حاکم و خلیفه راشده اسلام که بر تارک تمدن اسلامی می درخشد چنین است: "متى استعبدتم الناس وقد ولدتهم أمهاتهم أحرارًا؟!". از چه هنگام مردم را به بردگی گرفته اید در حالی که مادرانشان آنها را آزاد زاده اند. از این رو ما به عنوان انسان و مسلمان متدین به توحید ربوبیت و الوهیت خداوند دولت نمونه ،دولتی است که عدل را برپا کند،دولتی است که در آن قدرت متوازن باشد و عدل و مساوات در میان قوه مقننه،مجریه و قضاییه توزع شود و این همان فهم آیه کریمه زیر است ?لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمْ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ? ((حدید: 25(. دولت عدالت دولتی است که با برنامه ها و دوره های مشخص به تناوب میان مردم می گردد،همه اینها چیزهایی است که با برهان و تجربه ثابت شده است که افراد در مناصب چقدر بمانند. دور کردن دستگاههای اجرایی از نیروهای متنوع انسانی خلاق که نشاط و نوآوری وزندگی ازه ای به سازمان می بخشد صحیح نیست.هر انسانی روحیه خاصی دارد که به او وسیله خاصی می دهد،از تجارب گذشته استفاده می شود و در جهت رشد و تکمیل کردن چیزی به سیستم می افزاید. دولت عدل دولتی است که مال را از اغنیا می گیرد و به فقرا می دهد تا شکر خالق به جا آورده شود و تزکیه مخلوق عملی شود تا مال تنها میان ثروتمندان دست به دست نگردد تا اینکه همانند سرمایه داری ظالم ثروت ها متراکم گردد و حکومت کند و موسساتی را به به نفع خود بوجود آورد که به مقدرات مردم بازی کند که در این مورد استاد سیدقطب در کتاب تطبیق عمل اسلامی برای عدلت اجتماعی نظریات جالبی بیان می کند. دولت عدالت به همه مردم به چشم برابر نگاه می کند و بر اساس برادری دینی و برادری هموطنی کنار هم می نهد.این شامل ادای همه آنچه حقوق و واجبات بطور مساوی است،میان مردم هیچ فرقی بر اساس دین،مذهب،رنگ و یا فامیل نیست. ------------ * عضو مکتب ارشاد درجماعت اخوان المسلمین. نوشته شده توسط : آیین 1 نظرات ديگران [ نظر] یاد خدا!!!!! چهارشنبه 88 تیر 3 ساعت 12:56 عصر عبادت و نیایش عبادت و پرستش خداوند یکتا و ترک پرستش هر موجود دیگر،یکى از اصول تعلیمات پیامبران الهى است. تعلیمات هیچ پیامبرى از عبادت خالى نبوده است. چنانکه مىدانیم در دیانت مقدسه اسلام نیز عبادت سرلوحه همه تعلیمات است. چیزى که هست در اسلام عبادت به صورت یک سلسله تعلیمات جدا از زندگى که صرفا به دنیاى دیگر تعلق داشته باشد وجود ندارد، عبادات اسلامى با فلسفههاى زندگى توام است و در متن زندگى واقع است. گذشته از اینکه برخى عبادات اسلامى به صورت مشترک و همکارى دسته جمعى صورت مىگیرد، اسلام به عبادتهاى فردى نیز آنچنان شکل داده است که متضمن انجام پارهاى از وظایف زندگى است. مثلا نماز که مظهر کامل اظهار عبودیت است، چنان در اسلام شکل خاص یافته است که حتى فردى که مىخواهد در گوشه خلوت به تنهایى نماز بخواند خود به خود به انجام پارهاى از وظایف اخلاقى و اجتماعى از قبیل نظافت، احترام به حقوق دیگران، وقت شناسى، جهت شناسى، ضبط احساسات،اعلام صلح و سلم با بندگان شایسته خدا و غیره مقید مىگردد. از نظر اسلام هر کار خیر و مفیدى اگر با انگیزه پاک خدایى توام باشد عبادت است. لهذا درس خواندن، کار و کسب کردن،فعالیت اجتماعى کردن اگر لله و فى الله باشد عبادت است. در عین حال،اسلام نیز پارهاى تعلیمات دارد که فقط براى انجام مراسم عبادت وضع شده است از قبیل نماز و روزه،و این خود فلسفهاى خاص دارد. درجات عبادتها تلقى افراد از عبادت یکسان نیست،متفاوت است.از نظر برخى افراد عبادت نوعى معامله و معاوضه و مبادله کار و مزد است،کار فروشى و مزد بگیرى است. همان طور که یک کارگر،روزانه نیروى کار خود را براى یک کار فرما مصرف مىکند و مزد مىگیرد،عابد نیز براى خدا زحمت مىکشد و خم و راست مىشود و طبعا مزدى طلب مىکند که البته آن مزد در جهان دیگر به او داده خواهد شد. و همان طور که فایده کار براى کارگر در مزدى که از کار فرما مىگیرد خلاصه مىشود و اگر مزدى در کار نباشد نیرویش به هدر رفته است، فایده عبادت عابد نیز از نظر این گروه همان مزد و اجرى است که در جهان دیگر به او به صورت یک سلسله کالاهاى مادى پرداخت مىشود. و اما اینکه هر کارفرما که مزدى مىدهد به خاطر بهرهاى است که از کار کارگر مىبرد و کارفرماى ملک و ملکوت چه بهرهاى مىتواند از کار بنده ضعیف ناتوان خود ببرد،و هم اینکه فرضا اجر و مزد از جانب آن کار فرماى بزرگ به صورت تفضل و بخشش انجام گیرد پس چرا این تفضل بدون صرف مقدارى انرژى کار به او داده نمىشود، مسالهاى است که براى اینچنین عابدهایى هرگز مطرح نیست. از نظر این گونه افراد تار و پود عبادت همین اعمال بدنى و حرکات محسوس ظاهرى است که به وسیله زبان و سایر اعضاى بدن صورت مىگیرد. این یک نوع تلقى است از عبادت که البته عامیانه و جاهلانه است،و به تعبیر بوعلى در نمط نهم اشارات خدانشناسانه است و تنها از مردم عامى و قاصر پذیرفته است. تلقى دیگر از عبادت تلقى عارفانه است.بر حسب این تلقى،مساله کارگر و کارفرما و مزد به شکلى که میان کارگر و کارفرما متداول است مطرح نیست و نمىتواند مطرح باشد. بر حسب این تلقى، عبادت نردبان قرب است، معراج انسان است، تعالى روان است، پرواز روح استبه سوى کانون نامرئى هستى، پرورش استعدادهاى روحى و ورزش نیروهاى ملکوتى انسانى است، پیروزى روح بر بدن است، عالیترین عکسالعمل سپاسگزارانه انسان است از پدید آورنده خلقت، اظهار شیفتگى و عشق انسان است به کامل مطلق و جمیل على الاطلاق،و بالاخره سلوک و سیر الى الله است. بر حسب این تلقى،عبادت پیکرى دارد و روحى، ظاهرى دارد و معنىاى آنچه به وسیله زبان و سایر اعضاى بدن انجام مىشود پیکره و قالب و ظاهر عبادت است،روح و معنى عبادت چیز دیگر است. روح عبادت وابستگى کامل دارد به مفهومى که عابد از عبادت دارد و به نوع تلقى او از عبادت و به انگیزهاى که او را به عبادت بر انگیخته است و به بهره و حظى که از عبادت عملا مىبرد و اینکه عبادت تا چه اندازه سلوک الى الله و گام برداشتن در بساط قرب باشد. تلقى نهج البلاغه از عبادت تلقى نهجالبلاغه از عبادت چگونه است؟ تلقى نهج البلاغه از عبادت تلقى عارفانه است. بلکه سر چشمه و الهام بخش تلقیهاى عارفانه از عبادتها در جهان اسلام، پس از قرآن مجید و سنت رسول اکرم کلمات على و عبادتهاى عارفانه على است. چنانکه مىدانیم یکى از وجهههاى عالى و دور پرواز ادبیات اسلامى (چه در عربى و چه در فارسى) وجهه روابط عابدانه و عاشقانه انسان استبا ذات احدیت. اندیشههاى نازک و ظریفى به عنوان خطابه، دعا، تمثیل، کنایه، به صورت نثر یا نظم در این زمینه به وجود آمده است که راستى تحسین آمیز و اعجابانگیز است. با مقایسه با اندیشههاى ما قبل اسلام در قلمرو کشورهاى اسلامى مىتوان فهمید که اسلام چه جهش عظیمى در اندیشهها در جهت عمق و وسعت و لطف و رقت به وجود آورده است. اسلام از مردمى که بت یا انسان و یا آتش را مىپرستیدند و بر اثر کوتاهى اندیشهها مجسمههاى ساخته دستخود را معبود خود قرار مىدادند و یا خداى لایزال را در حد پدر یک انسان تنزل مىدادند و احیانا پدر و پسر را یکى مىدانستند و یا رسما اهورا مزدا را مجسم مىدانستند و مجسمهاش را همه جا نصب مىکردند، مردمى ساخت که مجردترین معانى و رقیقترین اندیشهها و لطیفترین افکار و عالیترین تصورات را در مغز خود جاى دادند. چطور شد که یکمرتبه اندیشهها عوض شد، منطقها تغییر کرد، افکار اوج گرفت، احساسات رقت یافت و متعالى شد و ارزشها دگرگون گشت؟ سبعه معلقه و نهجالبلاغه دو نسل متوالى هستند. هر دو نسل، نمونه فصاحت و بلاغتاند اما از نظر محتوا تفاوت از زمین تا آسمان است. در آن یکى هر چه هست وصف اسب است و نیزه و شتر و شبیخون و چشم و ابرو و معاشقه و مدح و هجو افراد، و در این یکى عالیترین مفاهیم انسانى. اکنون براى اینکه نوع تلقى نهجالبلاغه از عبادت روشن شود،به ذکر نمونههایى از کلمات على مىپردازیم و سخن خود را با جملهاى آغاز مىکنیم که درباره تفاوت تلقیهاى مردم از عبادت گفته شده است. نوشته شده توسط : آیین 1 نظرات ديگران [ نظر]
: لوگوي دوستان من :
: فهرست موضوعي يادداشت ها : شایعات/شبهه/شبهات/شایعه/فضای مجازی/جنگ نرم . : آرشيو يادداشت ها : مهر 1388شهریور 1388مرداد 1388تیر 1388خرداد 1388اردیبهشت 1388فروردین 1388آذر 1388دی 1388بهمن 1388اسفند 1388فروردین 1389اردیبهشت 1389خرداد 1389تیر 1389مرداد 1389مرداد 89شهریور 89مهر 89آبان 89آذر 89بهمن 89اسفند 89فروردین 90اردیبهشت 90تیر 90مرداد 90شهریور 90آبان 90آذر 90دی 90بهمن 90اردیبهشت 91مهر 91شهریور 91 پشتيباني وطراحي: وبلاگ قالب وبلاگ حب الحسین اجننی وبلاگ خدایی که به ما لبخند می زند وبلاگ شلمچه برای سفارش قالب به دو وبلاگ اول می تونید سر بزنید
: فهرست موضوعي يادداشت ها :
مهر 1388شهریور 1388مرداد 1388تیر 1388خرداد 1388اردیبهشت 1388فروردین 1388آذر 1388دی 1388بهمن 1388اسفند 1388فروردین 1389اردیبهشت 1389خرداد 1389تیر 1389مرداد 1389مرداد 89شهریور 89مهر 89آبان 89آذر 89بهمن 89اسفند 89فروردین 90اردیبهشت 90تیر 90مرداد 90شهریور 90آبان 90آذر 90دی 90بهمن 90اردیبهشت 91مهر 91شهریور 91
وبلاگ قالب
وبلاگ حب الحسین اجننی
وبلاگ خدایی که به ما لبخند می زند
وبلاگ شلمچه
برای سفارش قالب به دو
وبلاگ اول می تونید
سر بزنید
راه های خدا شناسی
اگر مردم در عظمت قدرت خدا، و بزرگی او می اندیشیدند، به راه راست باز می گشتند،و از آتش سوزان می ترسیدند، اما دلها بیمار ،وچشم ها معیوب است. آیا به مخلوقات کوچک خدا نمی نگرند؟که چگونه آفرینش آن را استحکام بخشید؟و ترکیب اندام آن را بر قرار، وگوش و چشم برای آن پدید آورد،واستخوان وپوست متناسب خلق کرد؟به مورچه و کوچکی جثه آن بنگرید، که چگونه لطافت خلقت او با چشم واندیشه انسان درک نمی شود،نگاه کنید چگونه روی زمین راه می رود،وبرای بدست آوردن روزی خود تلاش میکند؟دانه ها را به لانه خود منتقل می سازد،ودر جایگاه مخصوص نگه می دارد،در فصل گرما برای زمستان تلاش کرده،و به هنگام درون رفتن،بیرون آمدن را فراموش نمی کند!.روزی مورچه تضمین گردیده ، و غذاهای متناسب با طبعش آفریده شده است.خداوند منان از او غفلت نمیکند،وپروردگار پاداش دهنده محرومش نمی سازد،گرچه در دل سنگی سخت وصاف یا در میان صخره ای خشک باشد.اگر در مجاری خوراک وقسمتهای بالا وپائین دستگاه گوارش وآنچه در درون شکم او از غضروف های آویخته به دنده تا شکم، وآنچه در سر اوست از چشم وگوش،اندیشه نمائی،از آفرینش مورچه دچار شگفتی شده واز وصف او به زحمت خواهی افتاد.پس بزرگ است خدائی که مورچه را بر روی دست وپایش بر پا داشت،وپیکره وجودش را با استحکام نگاه داشت،در آفرینش آن هیچ قدرتی او را یاری نداد وهیچ آفریننده ای کمکش نکرد.اگر اندیشه ات را بکار گیری تا به راز آفرینش پی برده باشی،دلائل روشنی به تو خواهند گفت که آفریننده مورچه کوچک همان آفریدگار درخت بزرگ خرماست،به جهت دقتی که جدا جدا در آفرینش هر چیزی به کار رفته،واختلافات وتفاوتهای پیچیده ای که در خلقت هر پدیده حیاتی نهفته است.همه موجودات سنگین وسبک،بزرگ وکوچک،نیرومند وضعیف،در اصول حیات وهستی یکسانند،وخلقت آسمان و هوا بادها و آب یکی است.پس اندیشه کن در آفتاب وماه،و درخت وگیاه،و آب و سنگ،و اختلاف شب و روز ،وجوشش دریاها،و فراوانی کوه ها،و بلندای قله ها،و گوناگونی لغتها،وتفاوت زبانها،که نشانه های روشن پروردگارند.پس وای بر آن کس که تقدیر کننده را نپذیرد،و تدبیر کننده را انکار کند!گمان کردند که چون گیاهانند وزارعی ندارند، واختلاف صورت هایشان را سازنده ای نیست،بر آنچه ادعا میکنند حجت و دلیلی ندارند،و بر آنچه در سر می پرورانند تحقیقی نمی کنند.آیا ممکن است ساختمانی بدون سازنده، یا جنایتی بدون جنایتکار باشد؟!
شناساندن صحیح خداوند سبحان
کسی که کیفیتی برا خدا قائل شد یگانگی او را انکار کرده،وآن کس که همانندی برای او قرارداد به حقیقت خدا نرسیده است.کسی که خدا را به چیزی تشبیه کرد به مقصد نرسید.آن کس که به او اشاره کند یا در وهم آورد،خدا را بی نیاز ندانسته است.هر چه که ذاتش شناخته شده باشد آفریده است،وآنچه در هستی به دیگری متکی باشد دارای آفریننده است.سازنده ای غیر محتاج به ابزار ،اندازه گیرنده ای بی نیاز از فکر واندیشه،وبی نیاز از یاری دیگران است.با زمانها همراه نبوده،واز ابزار و وسائل کمک نگرفته است.هستی او برتر از زمان،و وجود او برنیستی مقدم است،و از ازلیت او را آغازی نیست.با پدید آوردن حواس،روشن می شود که حواسی ندارد.وبا آفرینش اشیاء متضاد،ثابت میشود که در آن ضدی نیست،و با هماهنگ کردن اشیاءدانسته میشود که همانندی ندارد.خدائی که روشنی را با تاریکی،آشکار را با نهان،خشکی را با تری،گرمی را با سردی،ضد هم قرار داد،وعناصر متضاد را با هم ترکیب وهماهنگ کرد،وبین موجودات ضد هم،وحدت ایجاد کرد،وبین آنها که با هم نزدیک بودند فاصله انداخت.خدائی که حدی ندارد،و با شماره محاسبه نمی گردد،که همانا ابزار وآلات،دلیل محدود بودن خویشند وبه همانند خود اشاره می شوند.اینکه می گوئیم موجودات از فلان زمان پدید آمده اند پس قدیم نمی توانند باشند و حادثند،و این که می گوئیم حتما" پدید آمدند،ازلی بودن آنها رد می شود،و اینکه می گوئیم اگر چنین بودند کامل می شدند،پس در تمام جهات کامل نیستند.خدا با خلق پدیده ها در برابر عقل ها جلوه کرد،و از مشاهده چشم ها برتر و والاتر است،وحرکت وسکون در او راه ندارد،زیرا او خود حرکت و سکون را آفرید،چگونه ممکن است آنچه را که خود آفریده در او اثر بگذارد؟یا خود از پدیده های خویش اثر پذیرد؟اگر چنین شود،ذاتش چون دیگر پدیده ها تغییر می کند،و اصل وجودش تجزیه می پذیرد،و دیگر ازلی نمی تواند باشد،وهنگامیکه«بر فرض محال»آغازی برای او تصور شود پس سر آمدی نیز خواهد داشت ،و این آغاز وانجام،دلیل روشن نقص ونقصان وضعف دلیل مخلوق بودن،ونیاز به خالقی دیگر داشتن است.پس نمی تواند آفریدگار همه هستی باشد،و از صفات پروردگار که«هیچ چیز در او مؤثر نیست، و نابودی وتغییر وپنهان شدن در او راه ندارد»خارج می شود.
والاتر از صفات پدیده ها
خدا فرزندی ندارد تا فرزند دیگری باشد،و زاده نشده تا محدود به حدودی گردد،و بر تر است از آن که پسرانی داشته باشد،ومنزه است که با زنانی از دواج کند.اندیشه ها به او نمی رسند تا اندازه ای برای خدا تصور کنند،وفکرهای تیزبین نمی توانند او را درک کند،تا صورتی از اوتصور نمایند،حواس از احساس کردن او عاجز،ودستها از لمس کردن او ناتوان است وتغییر ودگر گونی در او راه ندارد،وگذشت زمان تآثیری در او نمی گذارد،گذران روز وشب او را سالخورده نسازد،و روشنائی وتاریکی در او اثر ندارد.خدا با هیچ یک از اجزاءجوارح واعضاءواندام،ونه با عُرضی از اعراض،ونه با دگر گونی ها وتجزیه،وصف نمی گردد.برای او اندازه ونهایتی وجود ندارد،ونیستی وسر آمدی نخواهد داشت؛چیزی او را در خود نمی گنجاند که بالا وپائینش ببرد،ونه چیزی او را حمل می کند که کج یا راست نگهدارد؛نه در درون اشیاء قرار دارد و نه بیرون آن؛حرف می زند نه با زبان و کام و دهان ؛می شنود نه با سوراخهای گوش وعضو شنوائی؛سخن میگوید نه با بکار بردن الفاظ در بیان؛حفظ میکند نه با رنج به خاطر سپردن؛می خواهد نه با به کار گیری اندیشه؛دوست دارد وخوشنود میشود نه از راه دلسوزی؛دشمن می دارد وبه خشم می آید نه از روی رنج ونگرانی؛به هر چه اراده کند ،می فرماید«باش»پدید می آید نه با صوتی که در گوش ها نشیند،و نه فریادی که شنیده شود،بلکه سخن خدای سبحان همان کاری است که ایجاد می کند.
شناخت قدرت پروردگار
نوشته شده توسط : آیین 1
نظرات ديگران [ نظر]
در خلوت هم از گناه بپرهیزید
در خلوت هم از گناه بپرهیزید!!!!!!!!!
اتقوا معاصى الله فى الخلوات فان الشاهد هو الحاکم
ترجمه :در خلوت وتنهایى هم ، از گناه و نافرمانى بپرهیزید، زیرا همان کسى کهگناه شما را مى بیند (یعنى خداوند) خودش نیز درباره آن ، داورى خواهد کرد.شرح : گروهى از افراد کوته فکرهستند، که گمان مى کنند اگر در خلوتو تنهایى ، مرتکب گناه شوند، و کسى شاهد گناه آنها نباشد، از کیفر و مجازات در امان خواهند بود. غافل از آنکه خداوند، در همهجا حاضر است ، و در خلوت و تنهایى هم ، شاهداعمال بندگان خویش است .امام صادق علیه السلام مى فرماید: کسیکه در تنهایى مرتکب گناه مىشوند، مثل کسىاست که در یک کشتى ، داخل اطاقک خصوص خود، نشسته است و کف آن را سوراخ مى کند. گرچه کسى شاهد این عمل زشت و نادرست نیست ،تا از آن جلوگیرى کند، یا آن شخص رابه مجازات رساند، ولى چنین کسى ، مجازات عملخود را خواهد دید، زیرا به خاطر کار زشت او، دیگران هم صدمه خواهند دید. چون سرانجام ، آب دریا، از سوراخ آن اتاقک بلا خواهدآمد، و همه کشتى را، با تمام سرنشینانآن غرق خواهد کرد.پس گناه ، اگر در خلوت و تنهایى صورت گیرد، هم شخص گناهکار به مجازاتخواهد رسانید، همبه روى جامعه اثر بد خواهد گذاشت .از سوى دیگر، انسان در رابطه با خدا، باید بداند که : هرچند در خلوتو تنهایى مرتکب گناهشود، و کسى شاهد او نباشد، ولى خداوند، او را مى بیند و شاهد گناهان اوست . به این ترتیب ، شخص گناهکار، در روز رستاخیز، ازداورى خداوند توانا و بینا که خودآن گناه را دیده است - هیچ راه فرارى نخواهد داشت.
منبع:www.javanmard.parsiblog.com
کلاس آموزشی قرآن در عالم برزخ!!!
ازدیرباز تا کنون همواره میان اهل فلسفه، عرفان و کلام اسلامی، این مساله،محل نزاع و معرکه آراء بوده است که آیا روح آدمی پس از مفارقت از جسم، درعالم دیگر، تکامل برزخی می یابد یا خیر؟
عده ای بر این باورندکه تکامل برزخی در عالم مثال(برزخ در متون دینی)، مستلزم حرکت از قوه بهفعل است، و حرکت نیز بدون ماده امکان پذیر نیست، بنابراین در عالم برزخ کهماده ای در کار نیست، حرکت و به تبع آن، تکامل نیز وجود نخواهد داشت.
برخیدیگر چون ملاصدرا، موسس حکمت متعالیه، برآنند که جسم برزخی حکم ماده رادارد و روح(نفس ناطقه انسانی)در اثر تحصیل معارف و نیز ارتزاق از خیرات ومبرات اهل دنیا، فربه شده و مسیر تکاملی خویش را همچنان خواهد پیمود.
درپاره ای از مجامع روایی ما، بر این دقیقه عرفانی و کشف فلسفی انگشت تاکیدنهاده شده است که به عنوان نمونه، روایت زیر آورده می شود:
«حفص میگوید: حضرت موسی بن جعفر ـ علیه السّلام ـ به مردی فرمودند: «أتحبّالبقاء فی الدّنیا»؛ آیا بقای در دنیا را دوست داری؟ آن شخص که از تربیتشدگان مکتب امامت بود، عرض کرد: آری
آن حضرت پرسیدند: چرا؟
عرض کرد: برای آن که به قرائت سورة محبوب خود، «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» بپردازم[1].
امام کاظم ـ علیه السّلام ـ پس از لحظهای سکوت فرمودند: «یاحفص! مَن مات مِن أولیائِنا و شیعتنا و لم یُحسنِ القرآنَ عُلّمَ فی قبرهلیرفع اللهَ به مِن درجته فإنّ درجاتَ الجنة علی قدر آیات القرآن یقالُله: اقرأ وارقَ. فیقرأُ ثم یرقی»
اگر از شیعیان ما،کسی قرآن را به خوبی فرا نگرفته باشد (چون به حقیقت آن ایمان دارد) درجهان برزخ، قرآن به او تعلیم داده میشود تا خدای سبحان با معرفت قرآن بردرجات او بیفزاید؛ زیرا درجات بهشت به اندازه آیات قرآن است؛ به قاری گفتهمیشود: بخوان و بالا برو. او نیز میخواند و بالا میرود.
درجهان برزخ زمینهای برای تکامل عملی نیست، تا انسان با انجام کاری واجب یامستحب به کمال برتر عملی برسد، ولی راه تکامل علمی باز است؛ نظیر آنچه درخواب برای روح معلوم میشود و برای آگاهی به آنْ حرکت فراگیری از قبیلکوششهای بدنی در زمان بیداری راه ندارد و بسیاری از علوم و معارف دین درآن جا برای انسانها روشن و مشهود خواهد شد و چون عدد درجات بهشت به عددآیات نورانی قرآن کریم است، برای امضاء و نشانهگذاری درجات شیعیان، ابتدااز تعلیم قرآن بهرهمند خواهند شد و سپس با فرمان «اقرأ وارق» میخوانند ودر درجات بهشت صعود میکنند.
صعود در درجات بهشت پاداش قرائت درعالم آخرت نیست؛ زیرا در عالم برزخ، تکلیف و عمل مکلفانه که جزا را بههمراه داشته باشد نیست؛ بلکه صعود بهشتیان در درجات بهشت، همان ظهور انس با قرآن در دنیاست.
حفصمیگوید: «فما رأیت أحداً أشدً خوفاًَ علی نفسه من موسی بن جعفر ـ علیهماالسلام ـ و لا ارجأ النّاس منه و کانت قرائته حزناً فإذا قرء فکانه یخاطبانساناً»[2]؛ در خوف و رجا کسی را مانند موسی بن جعفر ـ علیه السّلام ـنیافتم و قرائت او با حزن آمیخته بود هنگامی که قرآن را قرائت میکرد گویابا کسی سخن میگفت و این ویژگی تلاوت با تدبّر و تفکّر است که قاری متدبّرخود را گاهی «مخاطِب» و گاهی «مخاطَب» خداوند مییابد. » [3]
---------------------------------
[1]. در یکی از جنگهای صدر اسلام که امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ از سویرسول اکرم ـ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ـ فرماندهی لشکر را برعهدهداشت، پیامبر ـ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ـ پس از بازگشت لشکر، ازبرخی سپاهیان گزارش سفر خواست و پرسید فرماندة لشکر خود را چگونه یافتید؟آنان از مداومت حضرت امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ بر قرائت سورة توحیددر نمازها، نزد پیامبر ـ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ـ گلایه کردند.رسول اکرم ـ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ـ از امیر المؤمنین ـ علیهالسّلام ـ پرسیدند: دربارة این گزارش چه میگویید؟ حضرت امیر المؤمنین درپاسخ عرض کرد: من تلاوت «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» را دوست دارم (بحار، ج89، ص 348).
[2] . جامع أحادیث الشیعه، ج 15، ص 15
[3]. تفسیر تسنیم، آیت الله جوادی آملی
روز پدر مبارک!!!!!!
سلام.امیرالمومنین حضرت علی-علیه السلام- پدر امت است.هدیه ی ایشان به ما در روز دوشنبه13 رجب ان شاءالله همدلی و رئوفت و مهربانی به یکدیگر خواهد بود؛ چیزی که امروز ملت ما به آن نیاز شدیدی دارد.تنفیذ ریاست جمهوری جناب احمدی نژاد از طرف رهبری نظام اسلامی فصل الخطاب همه ی مرافعات خواهد بود و علی رغم آنکه دشمنان نگذاشتند این حضور چهل میلیونی در انتخابات به کام ملت شیرین آید به برکت انفاس قدسیه ی امیرالمومنین جبران گردد.من به سهم خویش روز میلاد وروز پدر را تبریک می گویم وبرای شما عزیزان روزگاری شیرین وبا برکت آرزو می کنم.امیدوارم به همت انسان های صالح آرزوهای امیرالمومنین در هر عصری تحقق پیدا کند.ما نیز با قدری گذشت وانصاف و احساس مسئولیت بیشتردر قبال مسایل اجتماعی بتوانیم ایرانی پر افتخار و سرافراز در سطح جهانی داشته باشیم.ایدون باد!
دولت عدل
بقلم: د. عبد المنعم أبو الفتوح*
ترجمه:عبدالغفور گردهانی
یکی از مهمترین پایه های اخلاقی اسلام عدل است که جایگاه بلندی را اشغال می کند.آنچه که ما از این کلام خداوند متعال می فهمیم: ?لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمْ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ? (حدید: 25) و?یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ وَلا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلاَّ تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ(8)? (مائدة).
بر اساس این فهم اقتضای ایمان کامل به حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم پایبندی به قاعده عدل است که چارچوب بزرگی برای تنظیم امور جامعه است و برپایی آن یکی از مهمترین اهداف دولتی است که قصد دارد به رعایت شوون مردم جامعه بپردازد.
عدل در فهم اسلامی صحیح آنچنان که ما ایمان داریم مطلق است زیرا به سادگی بسیار از یکی از مهمترین پایه هایی زاده می شود که اسلام آورده است و آن توحید است. به موجب توحید همه افراد بشر با هم مساویند و کسی بر دیگر ی برتری ندارد.
همه انسانها به اعتبار اینکه از آدم هستند حق تکریم دارند و تقوای آنان به خداوند بر این کرامت آنان می افزاید: ?إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ? (حجرات: آیة 13) و هیچ کس حق ندارد که کرامت را منوط به تقوا کند.
فهم و تطبیق توحید آن است که هیچ انسانی حق ندارد که برخی از آنها برخی دیگر را به عنوان ارباب بگیرد،چه به طور ضمنی و یا چه به صراحت،چه با اسم چه با فعل.
توحید خداوند عدل و آزادی و مساوات است و خداوند خالق یگانه کسی است که هیچ کس همانند او نیست (لیس کمثله شیءٌ ولم یکن له کفوًا أحد)، و همه انسانها از لحاظ روحی که از آن سرشته شده اند مساویند ?ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِیهِ مِنْ رُوحِهِ وَجَعَلَ لَکُمْ السَّمْعَ وَالأَبْصَارَ وَالأَفْئِدَةَ قَلِیلاً مَا تَشْکُرُونَ? ((سجدة: 9)
حقیقت امر در مورد آنچه به عدالت مربوط می شود عبارت از تطبیق عدل در همه ی امور سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و ...است.
در اولین خطابه سیاسی حاکم بعد از وفات رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم و قطع شدن وحی ،در ابتدای تنظیم امور مردم چه از وجه اجتماعی و چه امور دولت چنین بوده است: "إن القوی فیکم ضعیف عندی حتى آخذ الحق منه، والضعیف فیکم قوی عندی حتى آخذ الحق له"،قوی شما در نزد من ضعیف است تا زمانی حق را از او بگیرم و ناتوان در نزد شما در نزد من قوی است تا حق را برایش بگیرم.
این کلمات از اولین خطابه های سیاسی حاکم برای ملت مسلمان است.
اما سخنان دومین حاکم و خلیفه راشده اسلام که بر تارک تمدن اسلامی می درخشد چنین است: "متى استعبدتم الناس وقد ولدتهم أمهاتهم أحرارًا؟!". از چه هنگام مردم را به بردگی گرفته اید در حالی که مادرانشان آنها را آزاد زاده اند.
از این رو ما به عنوان انسان و مسلمان متدین به توحید ربوبیت و الوهیت خداوند دولت نمونه ،دولتی است که عدل را برپا کند،دولتی است که در آن قدرت متوازن باشد و عدل و مساوات در میان قوه مقننه،مجریه و قضاییه توزع شود و این همان فهم آیه کریمه زیر است ?لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمْ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ? ((حدید: 25(.
دولت عدالت دولتی است که با برنامه ها و دوره های مشخص به تناوب میان مردم می گردد،همه اینها چیزهایی است که با برهان و تجربه ثابت شده است که افراد در مناصب چقدر بمانند.
دور کردن دستگاههای اجرایی از نیروهای متنوع انسانی خلاق که نشاط و نوآوری وزندگی ازه ای به سازمان می بخشد صحیح نیست.هر انسانی روحیه خاصی دارد که به او وسیله خاصی می دهد،از تجارب گذشته استفاده می شود و در جهت رشد و تکمیل کردن چیزی به سیستم می افزاید.
دولت عدل دولتی است که مال را از اغنیا می گیرد و به فقرا می دهد تا شکر خالق به جا آورده شود و تزکیه مخلوق عملی شود تا مال تنها میان ثروتمندان دست به دست نگردد تا اینکه همانند سرمایه داری ظالم ثروت ها متراکم گردد و حکومت کند و موسساتی را به به نفع خود بوجود آورد که به مقدرات مردم بازی کند که در این مورد استاد سیدقطب در کتاب تطبیق عمل اسلامی برای عدلت اجتماعی نظریات جالبی بیان می کند.
دولت عدالت به همه مردم به چشم برابر نگاه می کند و بر اساس برادری دینی و برادری هموطنی کنار هم می نهد.این شامل ادای همه آنچه حقوق و واجبات بطور مساوی است،میان مردم هیچ فرقی بر اساس دین،مذهب،رنگ و یا فامیل نیست.
------------
یاد خدا!!!!!
عبادت و پرستش خداوند یکتا و ترک پرستش هر موجود دیگر،یکى از اصول تعلیمات پیامبران الهى است. تعلیمات هیچ پیامبرى از عبادت خالى نبوده است.
چنانکه مىدانیم در دیانت مقدسه اسلام نیز عبادت سرلوحه همه تعلیمات است. چیزى که هست در اسلام عبادت به صورت یک سلسله تعلیمات جدا از زندگى که صرفا به دنیاى دیگر تعلق داشته باشد وجود ندارد، عبادات اسلامى با فلسفههاى زندگى توام است و در متن زندگى واقع است.
گذشته از اینکه برخى عبادات اسلامى به صورت مشترک و همکارى دسته جمعى صورت مىگیرد، اسلام به عبادتهاى فردى نیز آنچنان شکل داده است که متضمن انجام پارهاى از وظایف زندگى است. مثلا نماز که مظهر کامل اظهار عبودیت است، چنان در اسلام شکل خاص یافته است که حتى فردى که مىخواهد در گوشه خلوت به تنهایى نماز بخواند خود به خود به انجام پارهاى از وظایف اخلاقى و اجتماعى از قبیل نظافت، احترام به حقوق دیگران، وقت شناسى، جهت شناسى، ضبط احساسات،اعلام صلح و سلم با بندگان شایسته خدا و غیره مقید مىگردد.
از نظر اسلام هر کار خیر و مفیدى اگر با انگیزه پاک خدایى توام باشد عبادت است. لهذا درس خواندن، کار و کسب کردن،فعالیت اجتماعى کردن اگر لله و فى الله باشد عبادت است.
در عین حال،اسلام نیز پارهاى تعلیمات دارد که فقط براى انجام مراسم عبادت وضع شده است از قبیل نماز و روزه،و این خود فلسفهاى خاص دارد.
تلقى افراد از عبادت یکسان نیست،متفاوت است.از نظر برخى افراد عبادت نوعى معامله و معاوضه و مبادله کار و مزد است،کار فروشى و مزد بگیرى است. همان طور که یک کارگر،روزانه نیروى کار خود را براى یک کار فرما مصرف مىکند و مزد مىگیرد،عابد نیز براى خدا زحمت مىکشد و خم و راست مىشود و طبعا مزدى طلب مىکند که البته آن مزد در جهان دیگر به او داده خواهد شد.
و همان طور که فایده کار براى کارگر در مزدى که از کار فرما مىگیرد خلاصه مىشود و اگر مزدى در کار نباشد نیرویش به هدر رفته است، فایده عبادت عابد نیز از نظر این گروه همان مزد و اجرى است که در جهان دیگر به او به صورت یک سلسله کالاهاى مادى پرداخت مىشود.
و اما اینکه هر کارفرما که مزدى مىدهد به خاطر بهرهاى است که از کار کارگر مىبرد و کارفرماى ملک و ملکوت چه بهرهاى مىتواند از کار بنده ضعیف ناتوان خود ببرد،و هم اینکه فرضا اجر و مزد از جانب آن کار فرماى بزرگ به صورت تفضل و بخشش انجام گیرد پس چرا این تفضل بدون صرف مقدارى انرژى کار به او داده نمىشود، مسالهاى است که براى اینچنین عابدهایى هرگز مطرح نیست.
از نظر این گونه افراد تار و پود عبادت همین اعمال بدنى و حرکات محسوس ظاهرى است که به وسیله زبان و سایر اعضاى بدن صورت مىگیرد.
این یک نوع تلقى است از عبادت که البته عامیانه و جاهلانه است،و به تعبیر بوعلى در نمط نهم اشارات خدانشناسانه است و تنها از مردم عامى و قاصر پذیرفته است.
تلقى دیگر از عبادت تلقى عارفانه است.بر حسب این تلقى،مساله کارگر و کارفرما و مزد به شکلى که میان کارگر و کارفرما متداول است مطرح نیست و نمىتواند مطرح باشد. بر حسب این تلقى، عبادت نردبان قرب است، معراج انسان است، تعالى روان است، پرواز روح استبه سوى کانون نامرئى هستى، پرورش استعدادهاى روحى و ورزش نیروهاى ملکوتى انسانى است، پیروزى روح بر بدن است، عالیترین عکسالعمل سپاسگزارانه انسان است از پدید آورنده خلقت، اظهار شیفتگى و عشق انسان است به کامل مطلق و جمیل على الاطلاق،و بالاخره سلوک و سیر الى الله است.
بر حسب این تلقى،عبادت پیکرى دارد و روحى، ظاهرى دارد و معنىاى آنچه به وسیله زبان و سایر اعضاى بدن انجام مىشود پیکره و قالب و ظاهر عبادت است،روح و معنى عبادت چیز دیگر است. روح عبادت وابستگى کامل دارد به مفهومى که عابد از عبادت دارد و به نوع تلقى او از عبادت و به انگیزهاى که او را به عبادت بر انگیخته است و به بهره و حظى که از عبادت عملا مىبرد و اینکه عبادت تا چه اندازه سلوک الى الله و گام برداشتن در بساط قرب باشد.
تلقى نهجالبلاغه از عبادت چگونه است؟ تلقى نهج البلاغه از عبادت تلقى عارفانه است. بلکه سر چشمه و الهام بخش تلقیهاى عارفانه از عبادتها در جهان اسلام، پس از قرآن مجید و سنت رسول اکرم کلمات على و عبادتهاى عارفانه على است.
چنانکه مىدانیم یکى از وجهههاى عالى و دور پرواز ادبیات اسلامى (چه در عربى و چه در فارسى) وجهه روابط عابدانه و عاشقانه انسان استبا ذات احدیت. اندیشههاى نازک و ظریفى به عنوان خطابه، دعا، تمثیل، کنایه، به صورت نثر یا نظم در این زمینه به وجود آمده است که راستى تحسین آمیز و اعجابانگیز است.
با مقایسه با اندیشههاى ما قبل اسلام در قلمرو کشورهاى اسلامى مىتوان فهمید که اسلام چه جهش عظیمى در اندیشهها در جهت عمق و وسعت و لطف و رقت به وجود آورده است. اسلام از مردمى که بت یا انسان و یا آتش را مىپرستیدند و بر اثر کوتاهى اندیشهها مجسمههاى ساخته دستخود را معبود خود قرار مىدادند و یا خداى لایزال را در حد پدر یک انسان تنزل مىدادند و احیانا پدر و پسر را یکى مىدانستند و یا رسما اهورا مزدا را مجسم مىدانستند و مجسمهاش را همه جا نصب مىکردند، مردمى ساخت که مجردترین معانى و رقیقترین اندیشهها و لطیفترین افکار و عالیترین تصورات را در مغز خود جاى دادند.
چطور شد که یکمرتبه اندیشهها عوض شد، منطقها تغییر کرد، افکار اوج گرفت، احساسات رقت یافت و متعالى شد و ارزشها دگرگون گشت؟
سبعه معلقه و نهجالبلاغه دو نسل متوالى هستند. هر دو نسل، نمونه فصاحت و بلاغتاند اما از نظر محتوا تفاوت از زمین تا آسمان است. در آن یکى هر چه هست وصف اسب است و نیزه و شتر و شبیخون و چشم و ابرو و معاشقه و مدح و هجو افراد، و در این یکى عالیترین مفاهیم انسانى.
اکنون براى اینکه نوع تلقى نهجالبلاغه از عبادت روشن شود،به ذکر نمونههایى از کلمات على مىپردازیم و سخن خود را با جملهاى آغاز مىکنیم که درباره تفاوت تلقیهاى مردم از عبادت گفته شده است.