: منوي اصلي :
صفحه اصلي پست الكترونيك پارسي بلاگ درباره من
: درباره خودم :
آیین 1این وبلاگ فضایی است برای دوست داران پهلوانی و جوانمردی ، خوبی ها و زیبایی ها
: لوگوي وبلاگ :
: لينك دوستان من :
.: شهر عشق :....او خواهد آمدسایت حقوقی (قانون ایران) www.LawIran.irرشادتازدواجآیین جوانمرداناحساس ابریحجاب تلالو شبنم برچهره گلنورهدایتپانی بلاگزلالکشکولصدفی برای مرواریدذوالفقارمراتطریقتآیین جوانمردانتو میتونی !! دانلود سرگرمی عکس کلیپ آهنگ mp3 اس ام اسآیین جوانمردانآیین دانایانآیین جوانمردانآیین جوانمردانآیین جوانمردانآیین جوانمردانآیین جوانمردانآیین جوانمردانdiplomacyدانایانساجدآفتاب نیوزخبر گزاری فارسآیین جونمردانو شهدافرهنگی مذهبیپهلوان : لوگوي دوستان من : : فهرست موضوعي يادداشت ها : شایعات/شبهه/شبهات/شایعه/فضای مجازی/جنگ نرم . : آرشيو يادداشت ها : مهر 1388شهریور 1388مرداد 1388تیر 1388خرداد 1388اردیبهشت 1388فروردین 1388آذر 1388دی 1388بهمن 1388اسفند 1388فروردین 1389اردیبهشت 1389خرداد 1389تیر 1389مرداد 1389مرداد 89شهریور 89مهر 89آبان 89آذر 89بهمن 89اسفند 89فروردین 90اردیبهشت 90تیر 90مرداد 90شهریور 90آبان 90آذر 90دی 90بهمن 90اردیبهشت 91مهر 91شهریور 91 پشتيباني وطراحي: وبلاگ قالب وبلاگ حب الحسین اجننی وبلاگ خدایی که به ما لبخند می زند وبلاگ شلمچه برای سفارش قالب به دو وبلاگ اول می تونید سر بزنید فراضی بر وصییت نامه امام (ره) شنبه 89 خرداد 29 ساعت 12:40 عصر وصیت نامه امام بسمه تعالیاین وصیتنامه را پس از مرگ من احمد خمینی برای مردم بخواند. و در صورت عذر ، رئیس محترم جمهور یا رئیس محترم شورای اسلامی یا رئیس محترم دیوان عالی کشور، این زحمت را بپذیرند. و در صورت عذر، یکی از فقهای محترم نگهبان این زحمت را قبول نماید. روح الله الموسوی الخمینی بسمه تعالیدر زیر این وصیتنامه 29 صفحهای و مقدمه، چند مطلب را تذکر میدهم: (1) اکنون که من حاضرم ، بعض نسبتهای بیواقعیت به من داده میشود و ممکن است پس از من در حجم آن افزوده شود؛ لهذا عرض میکنم آنچه به من نسبت داده شده یا میشود مورد تصدیق نیست، مگر آنکه صدای من یا خط و امضای من باشد، با تصدیق کارشناسان؛ یا در سیمای جمهوری اسلامی چیزی گفته باشم. (2) اشخاصی در حال حیات من ادعا نمودهاند که اعلامیههای اینجانب را مینوشتهاند. این مطلب را شدیداً تکذیب میکنم. تاکنون هیچ اعلامیهای را غیرشخص خودم تهیه کسی نکرده است.(3) از قرار مذکور، بعضیها ادعا کردهاند که رفتن من به پاریس به وسیلة آنان بوده، این دروغ است. من پس از برگرداندنم از کویت، با مشورت احمد پاریس را انتخاب نمودم، زیرا در کشورهای اسلامی احتمال راه ندادن بود؛ آنان تحت نفوذ شاه بودند ولی پاریس این احتمال نبود. (4) من در طول مدت نهضت و انقلاب به واسطة سالوسی و اسلام نمایی بعضی افراد ذکری از آنان کرده و تمجیدی نمودهام، که بعد فهمیدم از دغلبازی آنان اغفال شدهام. آن تمجیدها در حالی بود که خود را به جمهوری اسلامی متعهد و وفادار می نمایاندند، و نباید از آن مسائل سوء استفاده شود. و میزان در هر کس حال فعلی او است. روح الله الموسوی الخمینی پایان نوشته شده توسط : آیین 1 نظرات ديگران [ نظر] سردار نقدی: دشمنان آرزوی استحاله بسیج را به گور خواهند برد شنبه 89 خرداد 29 ساعت 12:36 عصر سردار نقدی: دشمنان آرزوی استحاله بسیج را به گور خواهند برد رئیس سازمان بسیج مستضعفین گفت: مادامی که بسیج به عنوان قلب تپنده و مواج از مهر و محبت میتپد، دشمنان نظام اسلامی آرزوی اینکه بسیج را با استحاله سیاسی و فرهنگی مواجه سازند به گور خواهند برد.به گزارش خبرگزاری فارس از تبریز، سردار محمدرضا نقدی ظهر امروز در نشست با فرماندهان گردانهای امام حسین (ع) در سالن اجتماعات سپاه عاشورا با بیان اینکه بسیج به عنوان نهادی مردمی، ستون فقرات نظام اسلامی است، اظهار داشت: بسیج رودخانه زلال حرکت مردم است و آنچه که برای تشکل و سازمان یافتن مردم امروزه به عنوان الگوهای موجود در دنیا داریم همان شکلهای غربی و شرقی آن است که به شکل تشکلهای سوسیالیستها یا لیبرالیستهای غربی، جنبههای دیوان سالارانه و جنبههای اداری غلبه دارد.رئیس سازمان بسیج مستضعفین افزود: در یک روش بسیجی و مردمی، هیچکدام از این خصوصیات غربی و شرقی داخل نیستند.وی با اشاره به حماسه آفرینان آذربایجانی در هشت سال دفاع مقدس گفت: یکی از افتخارات تاریخ آذربایجان این است که شهدایی همچون باکری، تجلایی، شفیع زاده، یاغچیان و ... را در دفاع از کیان نظام اسلامی تقدیم کرده است.رئیس سازمان بسیج مستضعفین تصریح کرد: امروز رسالت ما این است که آنها را در یادوارهها و کنگرهها خلاصه نکنیم، بلکه با حضور سازنده و مفید خود در عرصههای مختلف سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، علمی و ... بتوانیم راه پر ارزش آنها را ادامه دهیم.نقدی در ادامه با بیان اینکه بسیج یک تشکل الهی است و نباید گرفتار نظام بروکراتیک شود، خاطرنشان کرد: امروز استکبار جهانی در قالب جنگ نرم تلاش میکند بسیج را با استحاله سیاسی و فرهنگی مواجه سازد تا بهتر بتواند به جایگاه ولایت فقیه خدشه وارد کند.رئیس سازمان بسیج مستضعفین اظهار داشت: بسیج قلب ولایت فقیه است و تا مادامی که این قلب تپنده و مواج از مهر و محبت میتپد، دشمنان نظام اسلامی این آرزو را با خودشان به گور خواهند برد.نقدی در ادامه بسیج را سرشار از ظرفیت و قابلیت دانست و تصریح کرد: اگر ما بتوانیم از ظرفیتهای نهفته در وجود بسیج نهایت استفاده را ببریم خیلی از خلأهای اقتصادی، فرهنگی، علمی، فناوری و .. را میتوانیم پر کنیم.وی گفت: رسیدن به این اهداف به امر این بستگی دارد که ما ظرفیتها و استعدادهای موجود را شناسایی کنیم و این استعدادها را به مرحله شکوفایی برسانیم.رئیس سازمان بسیج مستضعفین تصریح کرد: بسیج در حقیقت یک فرهنگ و یک حرکت فرهنگی به عنوان یک ذخیره پایانناپذیر برای نظام و انقلاب است.نقدی اضافه کرد: اگر تفکر بسیجی در جامعه جای خود را پیدا کند، مشکلی در آن جامعه نخواهد بود و با عنایت به توان خود بهترین کارها را به جامعه خود ارائه میدهد.وی تصریح کرد: تداوم حکومت اسلامی و دفاع از ارزشهای انقلاب منوط به حفظ اقتدار بسیج و توجه به آن است.در پایان، سردار نقدی به پرسشهای حاضران در ارتباط با ساختار بسیج پاسخ داد. نوشته شده توسط : آیین 1 نظرات ديگران [ نظر] گوشه ای از خوی بهائیت یکشنبه 89 خرداد 23 ساعت 6:0 عصر گوشه ای از خوی بهائیت در حدود سال های 39و1340، بهائیان در باغ (ارتشبد غلامعلی) اویسی قم محفل های شبانه ای داشتند.در اینجا مناسب است تنها گوشه کوچکی از جنایات بهائیان که در بالاترین سطوح ارتش شاهنشاهی! نفوذ کرده بودند، بازگو شود تا نسل حاضر و نسل های آینده، این فرقه ضاله مدعی مهر و محبت و «جهان وطنی» را بهتر بشناسند. آیت ا لله مسعودی خمینی در خاطرات خود از یکی از جنایات بهائیان در شب عاشورا در قم پرده برداشته است و می نویسد:«جلسه شبانه بهائیان در باغ اویسی قم»در حدود سال های 39و1340، بهائیان در باغ (ارتشبد غلامعلی) اویسی قم محفل های شبانه ای داشتند.گاهی اوقات برنامه هایی که داشتند، بسیار فجیع و دلخراش بود؛ از جمله شب های عاشورا، یک بچه مسلمان را با خود به باغ می بردند و او را در حین جشن و پایکوبی به قتل می رساندند و هلهله می کردند.بنده با یک واسطه از فردی که خود شاهد این ماجرا بوده نقل می کنم که می گفت: «یک بار در یکی از این محافل، عده زیادی از بهائیان جمع شده بودند و چند نفر سرهنگ هم از تهران به قم آمده و در آنجا حضور داشتند.آنان پسر بچه حدوداً 10 ساله ای را در تهران ربوده و با خود به قم آورده بودند.این ماجرا را رئیس ژاندارمری قم برای رفیق ناقل خبر گفته بود که شب عاشورا بود و من در محل کارم در ژاندارمری نشسته بودم که یکی از دوستانم آمد و گفت: محفلی در باغ اویسی برقرار است. مایلی برای تماشا برویم؟ من موافقت کردم و به اتفاق به باغ رفتیم و از پشت ساختمان ها، نظاره می کردیم. دیدیم که دختر و پسر می زنند و می رقصند و غلغله ای است و پسری را هم وسط صحنه روی میز گذاشته اند و تمام افرادی که دور میز هستند، هر کدام درفشی در اختیار دارند و همزمان با میگساری و خوانندگی، ضربه ای هم به تن پسر می زنند.من (رئیس ژاندارمری) دیدم که در میان آن جماعت، سرهنگی نشسته است که گویا از همه بیشتر خوش به حالش است! یک لحظه فکر کردم که الان برخی از مردم در مجالس عزای امام حسین (علیه السلام) دارند به سر و سینه خود می زنند و یک عده از خدا بی خبر هم در اینجا مشغول عیش و عشرتند. با این اندیشه خونم به جوش آمد و کنترل از دستم خارج شد. به رفیقم گفتم: علی ا لله! هر چه باداباد! بعد تفنگ را کشیدم و یک گلوله در مغز سرهنگ خالی کردم! سرهنگ نقش زمین شد و جماعت جیغ کشیدند و محفل به هم خورد.بعد به اتفاق دوستم جلو رفتیم و افراد را با اسلحه تهدید کردیم. در همان حال که دستانشان را به نشانه تسلیم بالا گرفته بودند، آنان را در یکی از اتاق های باغ زندانی کردیم و در را بستیم. بعد نگران شدیم که چه بلایی سر جنازه سرهنگ بیاوریم. اینجا بود که او را زیر مقادیر زیادی کود که در باغ تلنبار کرده بودند، پنهان کردیم. بچه مسلمان مصدوم را هم به تهران فرستادیم تا به دست پدر و مادرش بسپارند. بعد با خیال راحت به یکی از مجالس روضه ابی عبدا لله (علیه السلام) رفتیم! صبح روز بعد سر کارمان حاضر شدیم؛ انگار نه انگار! مدتی بعد افرادی با داد و قال وارد شدند و گفتند: «یک مشت آدم گم کرده ایم! شما ندیده اید؟» گفتیم: «نه! مگر به دست ما سپرده بودید؟ در نهایت هم نتوانستند قتل سرهنگ بهایی را به دوش ما بیندازند. »جواد امامی، خاطرات آیت ا لله مسعودی خمینی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، پاییز 1381، صص 229و.230 نوشته شده توسط : آیین 1 نظرات ديگران [ نظر]
: لوگوي دوستان من :
: فهرست موضوعي يادداشت ها : شایعات/شبهه/شبهات/شایعه/فضای مجازی/جنگ نرم . : آرشيو يادداشت ها : مهر 1388شهریور 1388مرداد 1388تیر 1388خرداد 1388اردیبهشت 1388فروردین 1388آذر 1388دی 1388بهمن 1388اسفند 1388فروردین 1389اردیبهشت 1389خرداد 1389تیر 1389مرداد 1389مرداد 89شهریور 89مهر 89آبان 89آذر 89بهمن 89اسفند 89فروردین 90اردیبهشت 90تیر 90مرداد 90شهریور 90آبان 90آذر 90دی 90بهمن 90اردیبهشت 91مهر 91شهریور 91 پشتيباني وطراحي: وبلاگ قالب وبلاگ حب الحسین اجننی وبلاگ خدایی که به ما لبخند می زند وبلاگ شلمچه برای سفارش قالب به دو وبلاگ اول می تونید سر بزنید
: فهرست موضوعي يادداشت ها :
مهر 1388شهریور 1388مرداد 1388تیر 1388خرداد 1388اردیبهشت 1388فروردین 1388آذر 1388دی 1388بهمن 1388اسفند 1388فروردین 1389اردیبهشت 1389خرداد 1389تیر 1389مرداد 1389مرداد 89شهریور 89مهر 89آبان 89آذر 89بهمن 89اسفند 89فروردین 90اردیبهشت 90تیر 90مرداد 90شهریور 90آبان 90آذر 90دی 90بهمن 90اردیبهشت 91مهر 91شهریور 91
وبلاگ قالب
وبلاگ حب الحسین اجننی
وبلاگ خدایی که به ما لبخند می زند
وبلاگ شلمچه
برای سفارش قالب به دو
وبلاگ اول می تونید
سر بزنید
فراضی بر وصییت نامه امام (ره)
وصیت نامه امام
بسمه تعالیاین وصیتنامه را پس از مرگ من احمد خمینی برای مردم بخواند. و در صورت عذر ، رئیس محترم جمهور یا رئیس محترم شورای اسلامی یا رئیس محترم دیوان عالی کشور، این زحمت را بپذیرند. و در صورت عذر، یکی از فقهای محترم نگهبان این زحمت را قبول نماید.
روح الله الموسوی الخمینی
بسمه تعالیدر زیر این وصیتنامه 29 صفحهای و مقدمه، چند مطلب را تذکر میدهم: (1) اکنون که من حاضرم ، بعض نسبتهای بیواقعیت به من داده میشود و ممکن است پس از من در حجم آن افزوده شود؛ لهذا عرض میکنم آنچه به من نسبت داده شده یا میشود مورد تصدیق نیست، مگر آنکه صدای من یا خط و امضای من باشد، با تصدیق کارشناسان؛ یا در سیمای جمهوری اسلامی چیزی گفته باشم. (2) اشخاصی در حال حیات من ادعا نمودهاند که اعلامیههای اینجانب را مینوشتهاند. این مطلب را شدیداً تکذیب میکنم. تاکنون هیچ اعلامیهای را غیرشخص خودم تهیه کسی نکرده است.(3) از قرار مذکور، بعضیها ادعا کردهاند که رفتن من به پاریس به وسیلة آنان بوده، این دروغ است. من پس از برگرداندنم از کویت، با مشورت احمد پاریس را انتخاب نمودم، زیرا در کشورهای اسلامی احتمال راه ندادن بود؛ آنان تحت نفوذ شاه بودند ولی پاریس این احتمال نبود. (4) من در طول مدت نهضت و انقلاب به واسطة سالوسی و اسلام نمایی بعضی افراد ذکری از آنان کرده و تمجیدی نمودهام، که بعد فهمیدم از دغلبازی آنان اغفال شدهام. آن تمجیدها در حالی بود که خود را به جمهوری اسلامی متعهد و وفادار می نمایاندند، و نباید از آن مسائل سوء استفاده شود. و میزان در هر کس حال فعلی او است. روح الله الموسوی الخمینی
پایان
نوشته شده توسط : آیین 1
نظرات ديگران [ نظر]
سردار نقدی: دشمنان آرزوی استحاله بسیج را به گور خواهند برد
گوشه ای از خوی بهائیت
در حدود سال های 39و1340، بهائیان در باغ (ارتشبد غلامعلی) اویسی قم محفل های شبانه ای داشتند.در اینجا مناسب است تنها گوشه کوچکی از جنایات بهائیان که در بالاترین سطوح ارتش شاهنشاهی! نفوذ کرده بودند، بازگو شود تا نسل حاضر و نسل های آینده، این فرقه ضاله مدعی مهر و محبت و «جهان وطنی» را بهتر بشناسند. آیت ا لله مسعودی خمینی در خاطرات خود از یکی از جنایات بهائیان در شب عاشورا در قم پرده برداشته است و می نویسد:«جلسه شبانه بهائیان در باغ اویسی قم»در حدود سال های 39و1340، بهائیان در باغ (ارتشبد غلامعلی) اویسی قم محفل های شبانه ای داشتند.گاهی اوقات برنامه هایی که داشتند، بسیار فجیع و دلخراش بود؛ از جمله شب های عاشورا، یک بچه مسلمان را با خود به باغ می بردند و او را در حین جشن و پایکوبی به قتل می رساندند و هلهله می کردند.بنده با یک واسطه از فردی که خود شاهد این ماجرا بوده نقل می کنم که می گفت: «یک بار در یکی از این محافل، عده زیادی از بهائیان جمع شده بودند و چند نفر سرهنگ هم از تهران به قم آمده و در آنجا حضور داشتند.آنان پسر بچه حدوداً 10 ساله ای را در تهران ربوده و با خود به قم آورده بودند.این ماجرا را رئیس ژاندارمری قم برای رفیق ناقل خبر گفته بود که شب عاشورا بود و من در محل کارم در ژاندارمری نشسته بودم که یکی از دوستانم آمد و گفت: محفلی در باغ اویسی برقرار است. مایلی برای تماشا برویم؟ من موافقت کردم و به اتفاق به باغ رفتیم و از پشت ساختمان ها، نظاره می کردیم. دیدیم که دختر و پسر می زنند و می رقصند و غلغله ای است و پسری را هم وسط صحنه روی میز گذاشته اند و تمام افرادی که دور میز هستند، هر کدام درفشی در اختیار دارند و همزمان با میگساری و خوانندگی، ضربه ای هم به تن پسر می زنند.من (رئیس ژاندارمری) دیدم که در میان آن جماعت، سرهنگی نشسته است که گویا از همه بیشتر خوش به حالش است! یک لحظه فکر کردم که الان برخی از مردم در مجالس عزای امام حسین (علیه السلام) دارند به سر و سینه خود می زنند و یک عده از خدا بی خبر هم در اینجا مشغول عیش و عشرتند. با این اندیشه خونم به جوش آمد و کنترل از دستم خارج شد. به رفیقم گفتم: علی ا لله! هر چه باداباد! بعد تفنگ را کشیدم و یک گلوله در مغز سرهنگ خالی کردم! سرهنگ نقش زمین شد و جماعت جیغ کشیدند و محفل به هم خورد.بعد به اتفاق دوستم جلو رفتیم و افراد را با اسلحه تهدید کردیم. در همان حال که دستانشان را به نشانه تسلیم بالا گرفته بودند، آنان را در یکی از اتاق های باغ زندانی کردیم و در را بستیم. بعد نگران شدیم که چه بلایی سر جنازه سرهنگ بیاوریم. اینجا بود که او را زیر مقادیر زیادی کود که در باغ تلنبار کرده بودند، پنهان کردیم. بچه مسلمان مصدوم را هم به تهران فرستادیم تا به دست پدر و مادرش بسپارند. بعد با خیال راحت به یکی از مجالس روضه ابی عبدا لله (علیه السلام) رفتیم! صبح روز بعد سر کارمان حاضر شدیم؛ انگار نه انگار! مدتی بعد افرادی با داد و قال وارد شدند و گفتند: «یک مشت آدم گم کرده ایم! شما ندیده اید؟» گفتیم: «نه! مگر به دست ما سپرده بودید؟ در نهایت هم نتوانستند قتل سرهنگ بهایی را به دوش ما بیندازند. »جواد امامی، خاطرات آیت ا لله مسعودی خمینی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، پاییز 1381، صص 229و.230